~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۴ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

552- من یک بتول هستم

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۲۶ ب.ظ
جالب بود... http://khateratesana.mihanblog.com/post/159
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۱ ، ۱۲:۲۶
خانوم سین

552- گفت بیداری بیار اینجا کسی هوشیار نیست...

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۰۶ ب.ظ
مقدمه : یه سری چیزا هست که کلا برامون بد تعریف شده. مهمترینشون "گناه" هایی هستن که شاید چیزایی که ما میشناسیم به عنوان "گناه های خیلی زشت" (ازینا که وقتی میبینن لب پایینشونو گاز میگیرن) اصلا اصلا اصلا در مقابل کارایی که ما حتی آگاهانه انجام میدیم نقطه هم حساب نشن! پ.ن.1. الان که وقت امتحاناست خیلی بیشتر به این موضوع فکر میکنم. وقتی میبینم چطوری بچه ها با تقلب نمره میگیرن. و جالب اینجاست که با یکیشون که صمیمی تر بودم صحبت کردم که :" ببین من خودم با شرط معدل ارشد اومدم. اگه تو امتحانای کارشناسیم تقلب کرده بودم، مدرکی که دارم میگیرم میره زیر سوال! و شاید کاری که به واسطه ی این مدرکم پیدا میکنم، و نهایتا پولی که به واسطه ی این در میارم" میگه :"حرفت درسته! اما خب من درسو خونده بودم و یکی دو تا سوالو نهایتا تقلب کردم اما خدایی نامردیه که فلانی هیچی نخونده بود همه رو با تقلب جواب داد" من :" بابا چه حرفیه! تفاوت همینجاست دیگه! تو خوندی، فلانی هم خونده. تو یه سوالو یادت نمیاد با تقلب جواب میدی اما اون این کارو نمیکنه" بعد مثلا خیلی جالبه که همین طرف، قبل امتحانش یه قرآن کوچولو هم در میاره و نمیدونم چه سوره یا دعایی رو از توش میخونه و بوس و به پیشونی زدن و این چیزا... کلا میخوام بگم :" تقلب هیچوقت برای ماها تعریفش دزدی نبوده!" اصلا تعریف پول حرام، یا حق کسیو خوردن، اونقدر بزرگ و در حد اختلاس های چند میلیونی و پول نزول تعریف شده که هیچکس فکر نمیکنه که چقدر آسون میشه خیلی چیزا از "خوب" به "بد" تبدیل شن. خیلی خیلی خیلی آسون. حتی در حد رعایت نکردن رفرنس مطلب مورد استفاده ت. پ.ن.2. بعد این جریان دنبال نمونه های دیگه گشتم. دقیقا همزمان تو سرویس یه دختری کنارم بود که تو همون چند دقیقه ای که سرویس از دانشگاه رسید به ایستگاه بهنمیر، عملا دو تا از همکلاسیاشو شست و گذاشت کنار! بعد این جمله به ذهنم رسید "الغیبت اشد من الزنا" و مردمی که خیلی راحت، صحبت میکنن، قضاوت میکنن و اظهار نظر میکنن راجع به چیزایی که مطمئن نیستن براشون روزمره شده در حالیکه ... پ.ن.3. دروغ... سر هر چیزی و هر مسئله ای! دروغ مصلحتی، دروغ سفید، تغییر دادن نوع جمله که برداشت طرف متفاوت شه (این دروغ نیست نه؟ حقه ست! تو حقیقتو میگی اما طرف طوری که تو میخوای برداشت میکنه نه طوری که واقعیت هست!) ، چاپلوسی (اینم یه نوع دروغه! جزو زشت ترین دروغا) ، تظاهر (بازم دروغ محسوب میشه) ...  گاهی وقتا برام خیلی سخته که قبول کنم گناه هایی که بهم گفتن "کبیره نیست" و کارهایی که حتی مورد قبول ترین آدم های دور و برم انجام میدن "کبیره هست" . اینکه مردم به شدت معطوف شدن رو حق الله به جای حق الناس . حق النفس که کلا هیچی! :) فراموش شده ست از بین تمامی حقوق. ولی خب آخه چه کاریه طرف نمازش به جا، روزه ش درست، قرآن میخونه، حدیث میخونه اما کنارش کارایی انجام میده که بخشیده نمیشن! یا خیلی سخت تر بخشیده میشن. چون طوری که من شنیدم و میدونم خدا حق خودشو میبخشه اما حق مردم رو نه! آقا زندگی خیلی سخته در کل! راحتش نگیریم! :) از بس بهمون گفتن دنیا دو روزه راحت زندگی کن و خوش باش، داریم به فنا میریم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۱ ، ۱۲:۰۶
خانوم سین
پ.ن.۱. مرلین مونرو شبا راحت میخوابید آیا؟! پ.ن.2. زن هایی هستند (شاید مثل مرلین مونرو) که بدون اینکه تصمیمی بگیرن "جذاب" افریده شدند. زن هایی که وقتی وارد جمعی میشن، بدون اینکه کار خاصی انجام بدن، جاذب میشن و میمونن... براشون "پذیرفته بودن" روتینه... "دوست داشته شدن" هم همینطور. حتی گاهی بدون اینکه تلاشی بکنن. انگار خدا اونو خلق کرده که ستایش بشه، که پرستیده بشن. و اخلاق میگه فقط و فقط یک انتخاب. و مرلین مونرو باید فقط و تنها فقط یک مرد رو انتخاب کنه، دوست داشته باشه، عشق بورزه، باهاش زندگیشو شریک شه که هیچ و هیچ جایگزینی برای هر ثانیه ای که سپری میشه نیست. و اونجاست که دوست داشتن رو "خاص" میبینه. حریم پیدا میکنه. و هدف! و پیداش میکنه، بدون هیچ شکی انتخابش میکنه از بین هزاران آدمی که اطرافشن . و بعد... انبوهی از دل های شکسته... و آیا مرلین مونرو شب ها راحت می خوابید؟ مسئول نمیدید خودشو که اون باعث این شیفتگی شده بود و حالا چند دل شکسته!؟ و شاید مرلین مونرو بخواد برای ترمیم تمام دل های شکسته  براشون یک دوست بمونه نه یک "معشوق"... و همیشه شکست میخوره ...و همیشه خودشو مسئول میدونه...  پ.ن.3. هوای مرلین های زندگیتونو داشته باشین. شبا که تو تخت، زیر پتو مچاله میشن، از خدا میخوان که کمکشون کنه تا "محیط" باعث خیلی چیزا نشه، گریه میکنن که کاش "دلفریب" نبودن آروم برین بغلشون کنین و بهشون اطمینان بدین که مطمئنین ازش. که ارزش قائلین برای تمام تلاش هاش برای "یک زن خوب" بودن. برای تلاش هاش برای تعادل بین دوست ها و فریفته هاش. پ.ن.4. برای مرلین ها هیچی هیچی هیچی هیچی مهم نیست جز کسی که دوستش دارن. آفریده شدن برای دوست داشته شدن. اما جه حس خوبیه وقتی مرلین تمام زیبایی شو، علاقه شو، جذابیتشو در حالیکه خودش میخواد و متوجه میشه میده به یک نفر... پ.ن.5. مرلین ها کم کم میفهمن جاذبه شونو... نعمتی که باعث دردسر میشه. برای حفظ حریم تازه شون همه کاری میکنن. شاید گوشه نشین شن. شاید خیلی از دوستاشونو رها کنن، وسواس پیدا کنن که دیگه ابی نپوشن چون بهشون میاد، موهاشونو نبافن چون خوشگل ترشون میکنه. نخندن چون خنده شون جذابه، نگاه نکنن چون نگاهشون عمق داره... هوای مرلین هاتونو داشته باشین... کمکشون کنین تعادلشون رو نگه دارن... ** مرلین مونرو اولین اسمی بود که امشب به ذهنم رسید. ساعت 2:42 صبح. *** برای مریم، برای مینو، برای خودم. و برای خیلیا که اسمشون رو هم یادم نیست... و برای مونا. که مرلین بود اما انتخاب نکرد که تمام جذابیتشو به پای فقط یک نفر بریزه.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۱ ، ۲۳:۲۳
خانوم سین
پ.ن.0. تایتل: شیرین خسروی  پ.ن.1. ... و کلی خاطره ی قشنگ با این آهنگ. با تشکر از معرف این اهنگ .مریم. پ.ن.2. دوران امتحانات، و فرجه ها تنها تو یه واحد مستقل. جالبه که درست وقتایی که زمان خالی خیلی زیاد داری اونقد الکی هدرشون میدی که یهو تمام کارات با هم میریزن رو سرت. از بچگی با برنامه ریزی و آینده نگری مشکل داشتم. هنوزم دارم. کلی درس برای خوندن و به جاش وقتم رو با نهار در هایدا با مینو، کل کل با منشی گروه زیست ، و سریال خاطرات خون آشام میگذرونم... کاش حداقل یه کار مفید انجام میدادم دلم نمیسوخت! پ.ن.3. میدونی بدترین پارت انتظار چیه؟! اینکه مثلا اگه قراره سه هفته رد بشه و بعد اتفاقی که میخوایم بیفته، هیچ فعالیت مفیدی تو اون سه هفته انجام نمیدیم... یعنی علنا برای اتفاقی که در راهه چندین روز از عمرمون رو بیهوده میگذرونیم و به جاش فک میکنیم که کاش زود اون روز برسه و اگه برسه چقد همه چی خوب میشه! بدترین پارت انتظار، از دست دادن تمام فرصت هاییه که داریم و میخوایم زود بگذره. پ.ن.4. این فوت پرینت رو که میخواستم بذارم گوشه ی وبلاگ، داشتم میچرخوندمش یه لحظه گفتم رو به بالا بذارمش یا رو به پایین؟! اگه برای توصیف روند حرکت بود باید ساکن میذاشتمش یا رو به پایین چون به قول یک دوست قدیمی تو دنیای امروزی که همه دارن میرن، تو جتی اگه ساکن هم باشی بازم عقبی! خلاصه برای تشویق و تلقین رو به بالا گذاشتیم بلکه "حرکت"مون بیاد. پ.ن.5. رسیدیم به اینجا که :" خب آخرش که چی؟" خیلی جمله ی مایوس کننده ایه ها! درسته باعث میشه خیلی کارای بیخودی رو انجام ندی اما باعث میشه انگیزه ت واسه کارای مفید زیادی از دست بره. پ.ن.6. هوا بابلسر ف و ق ا ل ع ا د ه ست...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۱ ، ۲۲:۰۱
خانوم سین