~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

565- پراکنده نوشت

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰ ق.ظ
:-) بچه تر که بودم زیاد شبیه دخترا نبودم. شلوار جین بیشتر تنم بود تا دامن (البته لباس پوشیدنم بیشتر با مامان اینا بود) شخصیت های مخوف فیلما رو بیشتر دوست داشتم تا شخصیت های مهربون... (شخصیت اسمیگل بود تو ارباب حلقه ها! من دوستش داشتم :| ) یا مثلا از رنگ صورتی استفاده نمیکردم،  از جمع دخترونه و زنونه خوشم نمیومد (عروسک دوس داشتم و دارم البته) ،  تو دبیرستان که بودن دوستایی که حتی مدل مانتوشون براشون مهم بود، مدل کفششون، اندازه ی ناخنشون ،  یا حتی یادمه تو ابتدایی دخترایی که واسه عروسی میرفتن آرایشگاه (:))) ما خودمون یه شونه ای میزدیم!) تفریحاتمون دوچرخه بازی تو کوچه ها بود ...  الان داوطلبانه اینطوری شدم.  رفتار های دخترونه اولین عامل آسیب رسانی ه!  احساسات دخترونه، علائق دخترونه، عادت های دخترونه، چیزایی که مختص جنس مونثه در تمام سنین. مثل علاقه به طلا، مثل چشم و هم چشمی، مثل عشق مفرطشون به فداکاری سر هرچیزی، تمایلشون به فدا شدن و فراموش شدن، حسادت ، مثل عادت به اینکه باید بهترین باشن، باید آشپزی بلد باشن، باید گریه کردن براشون اسون باشه، نباید نا مرتب باشن و نباید مرتب بودنشون دیده بشه، به خودشون برسن اما نشون ندن که میرسن، باید به مسائلی غیر از خونه و زندگی و بچه و پخت و پز و غذام سر رفت فک نکنن... و کافیه یکیشون بروز داده بشه. وسواس گونه...خودتو، خانواده تو، همه چیو نابود میکنه... حتی عشق دخترونه ی زیادی هم نابود کننده ست.  پ.ن.1. برای همه شون مثال دارم. برای کسایی که با عشق دخترونه نابود میکنن زندگیشونو، برای کسایی که به خاطر چشم و هم چشمی نابود میکنن زندگیشونو، به خاطر فداکاری بیش از حد، زندگی خودشونو تموم کردن و زندگی نکردن ، به خاطر طلا، به خاطر خونه، به خاطر "مامانم اینطوری میگه" زندگی خودشون که هیچ، یه بنده خدای دیگه رو دارن زیر بار فشار له میکنن.  پ.ن.2. اینا همه خوب میشه در صورتی که طرف مطمئن باشه بهش. نه اینکه بگه "طبیعت زن همینه". مادرم اینطوری بود پس من هم همینطوری...  اگه کسی فدا شدن برای بچه ش ، عین زندگی کردن براش باشه، این ارزشه. نه اینکه غریزی باشه. غرایز حیوانی ان. فطرت خوبه. فطرت مادر بودن با غریزه ی مادر بودن فرق میکنه. پ.ن.3. از دخترونه رفتار کردن انصراف دادن پیامد های زیادی داره و اولیش "پذیرفته نشدن تو جمع بانوان" دور و ورته. صرفا به خاطر خطرناک بودن افکارت. به خاطر اهمیت دادن به چیزایی که اونا بهش اهمیت نمیدن. چیزی فراتر از کفش پاشنه بلند پوشیدن... پ.ن.4. من هنوز دوست دارم خانوم بودن رو. اما مگه نمیشه همه ش رو کنار هم داشت؟ نمیشه دامن چیندار صورتی پوشید و کفشای ورنی قرمز و همزمان درگیر خیلی چیزا نشی؟! نمیشه شیرینی پزی و تزئین خونه ت رو دخترونه انجام بدی اما همزمان بتونی حساب کتاب مالی انجام بدی، اوضاع اقتصادی رو دنبال کنی، حتی مشاوره مالی بدی؟! پ.ن.5. دلم میخواد هر دو طرف باشم. کاش می شد...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۱۰
خانوم سین

564 - سانتریفیوژ

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۰۵ ق.ظ
معدودند تعداد روحانی های دل نشین! کسایی که حتی دلم نیاد بهشون بگم "آخوند"، یا بگم "شیخ" یا "روضه خون" یه سری ویژگی هارو همه شون دارن. سبک حرف زدنشون همه یکیه و حتی لهجه ی صحبت کردنشون هم...  شاید تعداد حوزوی خون هایی که از تمام درس هایی که تو حجره ها و دورنشینی هاشون پاس کردن، فقط تحجر و محدودیت رو یاد گرفتن، و اینکه تو ذهنشون فرو رفته که باید مردم رو ارشاد کنن بر اساس تئوری هایی که خوندن ، و وظیفه ی خودشون میدونن که راجع به هرچیزی نظر بدن، و به خودشون اجازه میدن که قضاوت کنن اونقدر زیاد شده که باعث میشه وقتی میبینی کسی با عمامه و عبا داره حرف "خوب" و "غیر آخوند پسند" میزنه بسیار متعجب میشی و حتی لذت میبری... 1+ به این مردم نقدی نیست! من هم یه مدت که زیاد راجع به دین و اینا مطالعه میکردم دقیقا دچار همین دیدگاه شده بودم :)) با کسایی که نمی دونستن یا خلاف چیزی که من میدونم رفتار میکردن "آخوند" مآبانه رفتار میکردم! 2+ اولین کسی که همیشه به عنوان روحانی دل نشین ازش یاد میکنم "دکتر دیانی" هستن. که هنوز تو دانشگاه میبینمشون می خندم! (خنده ی شادی!) 3+ این مطلب بعد از دیدن فیلم تبلیغاتی دکتر روحانی نوشته شد. به عنوان یک روحانی جالب بود که اطلاعاتی جز محدوده ی لباسی خودش داشته باشه. اصلا برای من تعریف شده نیس! طوری که فیلمش تموم شد دوستم که به شدت ضد روحانیته براش دست زد :| :|  4+ شهید مطهری هم احتمالا جزو این افراد باید باشن طبق شنیده ها.  5+ هنوز برای انتخاب تصمیمی گرفته نشده. مسئولیتش خیلی بیشتر از یه انگشت استامپ خورده و یه مهر تو شناسنامه ست. حتی اگه یک نفر از چند ده ملیون باشم... 5+
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۵
خانوم سین

563- خدا از دست های تو به من نزدیک تر میشه..

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۷ ب.ظ
تمام آسمان اگربغض شودو سی و یک زمستانآنی بر سرم آوار ،باز هم شکوفه می کنمهزار باراز باور بهار. پ.ن.0. سامره حمیدیان پ.ن.1. فاز یه سری آدما مشخص نیس. آدمایی که مثلا برای پیاده روی یا خرید میان بیرون اما سطح تماس پاشنه ی 10-15 سانتی متری کفششون با زمین زیر 1 سانتی متر مربعه... یا آدمایی که هیچ مسئولیتی نسبت بهت ندارن یهو میان میگن نصیحت دوستانه بهت بکنم بعد یه چیزی میگن که آدم تو دلش چند تا لغت خوب نثارش کنه ، یا فاز آدمایی که فک میکنن من واقعا اطلاعاتی رو که دیشب جون کندم خوندم به صورت تقلب تو امتحان در اختیارشون قرار میدم ، یا فاز کسایی که فک میکنن من حاضرم برعکس این کارو هم انجام بدم ، یا آدمایی که فک میکنن دانشگاه پارکه، رو چمن دراز میکشن یا سیگار میکشن ، یا استادایی که سر کل کل با همکاراشون، دانشجوهای همکارانشون رو تنبیه میکنن ... اصن چقد آدما پیچیده شدن جدیدا! پ.ن.2. دیدی گاهی توهم میزنی یه پله ی دیگه وجود داره، بعد پاتو محکم میذاری رو  هوا و زیر پات خالی میشه!؟ یه حسی مث این میخوام! که یهو دلت بریزه. یه چیزی که هیجان داشته باشه. نه مثلا مثل امتحانا که بعد هرکدومش کلی ته دل آدم خالی میشه. پ.ن.3. بعضی اوقات سر لجبازی با خودت یه تصمیمایی میگیری که... باید فک کرد. قبل هر کاری. به همه ی جنبه هاش. به اینکه سر لجبازی ، سر درس دادن به یکی دیگه، سر لج یکی دیگه رو درآوردن ، خودتو مجبور به تحمل شرایطی نکنی که فقط زندگی تو خراب کنه. :-)برعکسش هم دردناکه ها! اینکه کسی به خاطر همین دلایل، تو رو تبدیل به همون شرایطی بکنه که باید تحملش کرد. یعنی تورو تحمل کنه تا روی یکی دیگه کم شه ... (این مصداق خاصی نداشت! حسش بد بود نوشتم!) پ.ن.4. جریان تحصیلات ما شده مثل آشپزی یاد گرفتن من!! انواع مدل غذا و دسر و خوراک های خوشمزه رو از اینترنت میخونم و تو یه ورد کپی پیست میکنم. مراحلش رو هم کاملا بلدم! اما دلیل نمیشه الان که رفتم خونه بتونم یه کیک شکلاتی با ژله ی رنگین کمان درست کنم. البته اونقد به خودم مفتخر و مغرورم که مطمئنم میشه... مثل همه ی ماهایی که لیسانس و ارشد و دکتر و پزشک هستیم اما فقط تئوریک! پ.ن.5. دوباره برنامه های انتخاباتی شروع شد :) سال اول کارشناسی یادش بخیر... چقد تفاوت بود!! همه دنبالش بودیم. چی میشه؟ کی میاد؟ کی میره؟ الان که فعلا فقط درگیر پروژه و موضوع تز و نمره ی پایان ترمیم! :| چقد بی تفاوتی بده! پ.ن.6. خوبه که یه نفرو تو دنیا داشته باشی که حتی وقتی چشات پر اشکه اما بازم خالصانه و از ته دل بخندی! حتی اگه لبات خنده رو نشون نده... اما دلت شد میشه. مثل همون پله که نمیبینیش و میترسی اما یهو محکم میشه جای پات... پ.ن.7. دلم یه عکاس همراه میخواد. که به خوبی خودم عکس بگیره ( همهی عکسای خوب عکسایین که من عکس میگرفتم و توش نیستم!) و همه جا همراهمون باشه تا هر چیزی رو که میخوام تا ابد باهام بمونه رو برامون ثبت کنه. اینطوری تو تمامش هستیم. نه اینکه فولدرهامون پر عکس دریا و اسمون و جنگل و گل باشه بدون خودمون! پ.ن.8. داریوش! همین آهنگی که شعرشو تو تایتل نوشتم :))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۷
خانوم سین

562-

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
جلوی ساختمونمون یه جوجه گنجشک مرده... له شده!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۱
خانوم سین