~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

533 - Marigold

شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۱ ب.ظ
ادم یه سری افراد رو تو زندگیش لازم داره که این التزام رو بدون نسب خونی به دست آورده باشه. یعنی مجبور به تحمل حضور هرروزه ی اون فرد تو زندگیش باشه، و به حکم این نسبت براش دلسوزی کنه، بهش مشورت بده یا بهش اهمیت بده.  یه سری آدما ضروری هستن تو زندگیت که مطمئنت کنن که میتونی برای کسی مهم باشی و کسی برات مهم باشه.  که در قبال اتفاقاتی که براش میفته نگی "به من چه؟!" اینطوری تو آگاهانه یکی رو انتخاب میکنی برای درد دل، مشورت، نصیحت، کافی شاپ و قدم زدن. این آگاهانه داشتن یک نفر تو زندگیت، و آگاهانه بودن حضورت تو زندگی یکی دیگه حس خوشایندی داره. پ.ن.1. همیشه خوشحالم که تنها دختر خونه ام. اما همیشه خوشحالم برای داشتن کسی مثل خواهر حتی ترمی یک بار. پ.ن.2. وقتی منتظر بهترین خبر برای بهترین دوستت هستی... پ.ن.3. عکس واسه 2 سال پیش. افطاری کانون. مرغ سحر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۲ ، ۱۷:۱۱
خانوم سین

532 -

پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۲ ق.ظ
حالت تند تو در آینه آهی قرمز  تو بخواهی همه رنگ است نخواهی قرمزاربعینی قدح از زاویه ی نیشابورسوخت در کافری ِ سرخ ِ سپاهی قرمزخون شد از شاه نشینی به نگاهی مجروحکه رسد چشم ِ بد از دور به شاهی قرمزرنگ گلدانی شمعی ست که سرخش پرعطرسبز شد رنگ شب از لای سیاهی قرمزرنگ شد ... بی می و بیمار تو شد نقاشیمی ِ بی روی ِ تو زرد است و صراحی قرمزدست ها خیس تر از حوصله گاهی آبیماهیان ِ هوس ِ قهقهه گاهی قرمز 0+ شعر از حافظ ایمانی - وبلاگ جنون و القلم 1+ قرمز یعنی یک انتخاب شجاعانه...  1.5+ ریسک بزرگیه انتخاب رنگش. یعنی آدم باید دیدش خیلی خاص باشه که قرمز بپوشه. اما مشکی انتخاب مطمئن تری محسوب میشه. یه جورایی سمبل کاری. مثلا کسی که حوصله ی دردسر نداره، رنگی رو انتخاب میکنه که همه جا با هرچیزی ست باشه یعنی مشکی. مثلا یه جفت کفش مشکی میخرم، دانشگاه و مهمونی و بازار و عروسی و عزا میپوشم. 2+ آزمایشگاه همچنان...  3+ چرا این مبحث "فراموش شدن" هیچ وقت برای نسل بشر حل نمیشه؟ همه میخوان به یاد آورده بشن. مطمئن باشن که تو ذهن بقیه حک شدن. یا مثلا اصرار دارن "اسمشون" باقی بمونه. یا آهنگی، فیلم یا کتابی چیزی نوشته باشن. کی قراره دیگه برامون تفاوتی نداشته باشه که ساعت جفت هست یا نه؟ 4+ به عکس گوشه ی وبلاگ حساس شدم. تو این 24 ساعت، شاید 20 بار تغییرش دادم و چیزی نمیشه که میخوام. 5+ "این آخرین باره" ابی ، "شع بان" شا ه ی   ن نجفی ، تاوان خواجه امیری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۰۰:۳۲
خانوم سین

531

شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۷ ق.ظ
1+بعضی اوقات لازمه خودتو به بقیه "اجبار" کنی... اجبار به اینکه یادشون بیاد هستی و حضور داری... چه عیبی داره آخه؟!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۲ ، ۱۰:۵۷
خانوم سین

530- محراب تو من را به رکوع ابدی خواند...

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۶ ق.ظ
0+ علیرضا شیدا - از وبلاگ باران یعنی تو بر میگردی... 1+ پیداش کردم: رفتم که رفتم (جهان) 2+ وقتی قراره کاری رو نکنی، همه چیز تورو اون سمتی میکشونه... حالا میخواد رژیم شکلات باشه، لنز باشه یا آزمون دکتری... مهم اینه که همیشه همونی رو که دوست داری نباید اتفاق بیفته. :) 3+ تسلی بخشی های فلسفه از آلن دوباتن (سعی میکنم بخونم!) 4+ به مرحله ای از عرفان مطلوب بانوان اطرافم رسیدم که اگه بهم 10 کیلو مرغ بدن و بگن واسه یک هفته غذارو فقط مرغ درست کن میتونم هر بار یک غذای متفاوت درست کنم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۶
خانوم سین
... 3-4 بار به هر نحوی این پست رو نوشتم و پاک شد و ثبت نشد و علامت سوال شد به جای حروف. فک کنم نباید چیزی بنویسم درین مورد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۲ ، ۰۸:۲۸
خانوم سین