~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۷ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

28-

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ب.ظ

اولین شاعر جهان

حتما بسیار رنج برده است

آن گاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت

و کوشید برای یارانش

آن چه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده

توصیف کند

...



پ.ن.1. جبران خلیل جبران 

پ.ن.2. قضاوت کردن برای ما آدم ها راه حل آسون تری محسوب میشه. اینکه بشینیم و به این فکر کنیم :" فلانی دزدی کرد! چقد خوب که من دزد نیستم"، "فلانی خودش رو گم کرد، چقد خوب که من خود-گم-کرده نیستم"، "گلشیفته کشف حجاب کرد!؟ واااای چطور تونست زنیکه فلان فلان فلان بووووق بووووووووق. چقد خوب که من این کار رو انجام ندادم.".. و بعد توی ذهنمون ما بشیم یک سوپرقهرمان. و خیلی به خودمون افتخار کنیم که چقد ما خووبیم. برای همین قضاوت کردن دیگران روزی چند مرتبه، جهت ارتقای روحیه شخصی توصیه می شه. 

پ.ن.3. با قضاوت کردن ما، خودمون رو تبدیل میکنیم به انسان هایی که میتونستیم خیلی کارا انجام بدیم، اما انجام ندادیم. چقد عاااالی!!! اما حقیقت اینه که ماها واقعن اون کسایی هستیم که "انجام ندادیم هرکاری رو که از پسش بر میومدیم..." 

پ.ن.4. اگه توانایی یک ماهی رو بر اساس بالا رفتن از درخت بسنجی؛ اون ماهی یک عمر با فکر اینکه یک موجود بی استعداد و کودن ه زندگی میکنه...

پ.ن.5.  تا به حال با آهنگ "خالق" ستار تمرین خوانندگی کردین؟ توصیه میشه :)


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۶
خانوم سین

27- موقت

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ق.ظ

از دوران راهنمایی شروع کردیم به هری پاتر خوندن... 

و بعد از تموم شدن کتابهاش، دوره های ختم هری پاتر میگرفتیم :)

و خب تو اون سن، زندگی کردن با شخصیت های کتاب و بعدتر کاراکترهایی که اون شخصیتها رو عینیت دادن، طبیعی بود.

و البته اعتراف میکنم که من ختم هری پاتر رو همچنان دارم ادامه میدم. برای شب هایی که دلم سرگرمی میخواد هری پاتر جزو گزینه هاییه که از خوندن کتابش و دیدن فیلم هاش خسته نمیشم.
و الن ریکمن از خصیت هایی بود که همیشه باید براش سوگواری میکردی...

تو هری پاتر... وقتی بعد 12 سال خوندن کتابها، تو فصلای آخر، وقت مرگش، متوجه میشی راجع بهش اشتباه فک میکردی...

تو Promise ... وقتی آخر فیلم، وقت مرگش، متوجه میشی راجع بهش اشتباه فک میکردی...

و الان... وقتی آخر نمیدونم هرچیزی که الان هستیم، وقت مرگش، متوجه میشی که گاهی نبودن کسی که هیچوقت هیچ ارتباطی باهاش نداشتی، میتونه باعث بشه دلتنگش بشی... عجیبه. اما ممکن شد!!!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۷
خانوم سین

26- به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم...

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ق.ظ
چه توفیری دارد
           آمدن یا نیامدنت
وقتی من
لحظه به لحظه زنده مانده ام
                                    برای دوست داشتنت... 



پ.ن.1. به این امید که شاید به دیدنم آیی/ به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم (آرش شفاعی)

پ.ن.2. دو روزه میام... این شعرا رو مینویسم... عکس رو میذارم. اما دیگه نمیدونم چی بگم. میگن نیم عمر غم و اندوه و حس های بد نزدیک به 30 ساعته. و نیم عمر حس شادی و اینا 6 ساعت. فک میکنم برای همینه که مردم روزهایی که خوب نیستی رو بیشتر یادشون میمونه تا روزهایی که حالت خیلی خوبه... شاید برای همینه که سخته نوشتن. که چند پستِ که مینویسم حالم خوش نیست... و نمیخوام من بدون حال خوش موندگارتر باشه. مگه رمان مؤدب پوره!؟

پ.ن.3. میگم :"خب که چی؟ اون دنیا داره زندگیش رو میکنه. بدون تجربه های درد و دلتنگی. چرا بیاریمش اینجا؟" مامان میگه :" هر بچه ای که به دنیا میاد ینی خدا هنوز به آدما امیدواره... وگرنه براش سخت نیس که همه چی رو قطع کنه. پس تو کسی نیستی که به جای خدا و کسی که " 
قراره بیاد تصمیم بگیری."

پ.ن.4. عشق قشنگترین و دردناک ترین و بی رحمانه ترین حسیه که میتونی تو این دنیا تجربه ش کنی. ترس داره، هیجان داره، دلتنگی داره، بیشتر از اون چیزی که بهت میده، ازت میگیره... ینی داوطلبانه بهش میدی. و کاملا راضی هستی ازین جریان... احمقانه ست. قشنگترین دردناکترین بی رحمانه ترین احمقانه ترین باارزش ترین ایثار دنیا.

پ.ن.5. توصیه میکنم به فیلم " چیزهایی هست که نمیدانی..." و  "قصه ها" (سکانس دیالوگ پیمان معادی و باران کوثری)

پ.ن.6. تنها راه حل اینه که الان، همین الان، تو لحظه زندگی کنی. و خیلی تمرین سختی ه. اینکه تو هجوم تمام افکار یهو بگی :"هیس! الان میخوای چی کار کنی!؟" -" میخوام راه برم" -"پس فقط راه برو" 
      پ.ن.6.1. در خودم هرچه فرورفتم و ماندم کافی ست/ رو به بیرون زدن از خویش دری میخواهم... (مهدی فرجی)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۶
خانوم سین

25- منبع نامعلوم...

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۱۴ ب.ظ

هیچ‌وقت در زمان افسردگی کاری نکنید.

 اگر نویسنده‌اید ننویسید.

اگر شاعرید شعر نگویید.

 اگر عکاس هستید عکس نگیرید.

اگر کارگردانید فیلم نسازید.

 اگر بقال محل هستید دکانتان را باز نکنید و چیزی نفروشید.

حتی اگر رییس‌جمهورید مملکت را تعطیل کنید و مردم را یک هفته به تعطیلات بفرستید. تعطیلات ضدافسردگی با نازل‌ترین قیمت.

 بعدش؟ هیچی.

تلفنتان را خاموش‌کنید. فیس‌بوک و اینستاگرام و توئیترتان را بی‌خیال شوید. اخبار گوش ندهید. روزنامه نخوانید.بیرون بروید. پیاده‌روی کنید. یک جای خالی از آدمیزاد پیدا کنید و تا می‌توانید عر بزنید. نگذارید سلول‌های افسردگی به‌سرعت نور تکثیر شوند. وجدان داشته باشید و قرنطینه‌اش کنید. سکوت کنید. فکر کنید. به چیزهای خوب. جوک بخوانید. کافئین و نیکوتین به بدنتان برسانید.در آخر هم سر در گریبان فروبرید و منتظر بمانید. فرصت دهید تا خودش باروبندیلش را جمع کند و برود. 

دیگران را درگیرش نکنید. 

آخرش؟ هیچی.

 از سر استیصال هیچ تصمیمی نگیرید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۷:۱۴
خانوم سین

24 _ قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد...

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ

                       خیالم را شــــــانه میزنی؟؟!

                                                پریشــــــــان است...


 


پ.ن.1. تایتل رو با صدای داریوش گوش بدین...

پ.ن.2. این دو روز به تحویل سبدهای غذایی به افراد منتظر سپری شد... و چقدر چشماشون برق میزد... تو این مواقع آدم باید شاد باشه. که اونا شاد شدن... اما نمیدونم چرا اینقد سنگین بود؟! که چرا اینقد بار شرمندگی روی دوش آدم سنگینی می کنه!؟ که کاش بیشتر ازینها میشد...

پ.ن.3. داشتم تو سایتها دنبال چندتا پیام میگشتم برای تبلیغ «سفیر مهر». یه جا نوشته بود :"متاسفم برای کسانی که برای ترس از جهنم به نیازمندان کمک می کنند." چقد میتونه درست باشه؟! چند تا آدم میشناسیم که حقیقت کمک کردن بدون مطالبه چیزی در ازای اون رو درک میکنن!؟ خوشحال میشم باهاشون آشنا بشم. بیاین روراست باشیم... ما همیشه دنبال معامله برد_برد هستیم. و این بد نیس...

پ.ن.4. شاید یک عروسی بتونه حال و هوامون رو عوض کنه... 

پ.ن.5. مهدی میگه ما مث اون گنجشکی میمونیم که داشت با نوکش رو آتیش آب می ریخت... بهش گفتن این کارت آتیش رو خاموش نمیکنه. جواب داد : میدونم. اما حداقل بعدش میدونم که تمام تلاشمو کردم...

پ.ن.6. به چند دعای از ته دل نیازمندیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۴
خانوم سین

23- زندگی شاید همین باشد....

شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ب.ظ


انگار طاعون به شهر زده.

همه نگاه ها ترسناک، سرها چند درجه کج، زیر کلی کلاه و شال و هدبند و ماسک...

و وجود اینهمه انسان ماسک دار به آدم القا میکنه که ویروس از آنچیزی که فکر میکنی به تو نزدیک تر است.

و بعد معجزه ی تلقین 

سامان احساس گلودرد داره، بابا صبح قرص سرماخوردگی میخوره چون احساس میکنه یکم سرماخورده، و آبریزش بینی من!! :))


پ.ن.1. برای کسایی که باعث میشن احساس کنی فوق العاده خاصی، وقت بذار!

پ.ن.2. ذره را تا نبود همت عالی حافظ / طالب چشمه خورشید درخشان نشود.

پ.ن.3. گاهی فک میکنم زمستون 90 اوج نوشتنم بود... نوشته هاش خیلی برای خودم معنی داره. بیشتر از بقیه سال ها. (البته بعد انتقالش به این سایت یکم ویرایشش بهم ریخت... اما قابل خوندنه. دی، بهمن و اسفند 90)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۸
خانوم سین

22- باز گردد عاقبت این در، بلی...

پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۳۴ ب.ظ

باز گردد عاقبت این در بلی

رو نماید یار سیمین بر بلی

ساقی ما یاد این مستان کند

بار دیگر با می و ساغر بلی

نوبهار حسن آید سوی باغ

بشکفد آن شاخه‌های تر بلی

طاق‌های سبز چون بندد چمن

جفت گردد ورد و نیلوفر بلی

دامن پرخاک و خاشاک زمین

پر شود از مشک و از عنبر بلی

آن بر سیمین و این روی چو زر

اندرآمیزند سیم و زر بلی

این سر مخمور اندیشه پرست

مست گردد زان می احمر بلی

این دو چشم اشکبار نوحه گر

روشنی یابد از آن منظر بلی

گوش‌ها که حلقه در گوش وی است

حلقه‌ها یابند از آن زرگر بلی

شاهد جان چون شهادت عرضه کرد

یابد ایمان این دل کافر بلی

چون براق عشق از گردون رسید

وارهد عیسی جان زین خر بلی

جمله خلق جهان در یک کس است

او بود از صد جهان بهتر بلی

من خمش کردم ولیکن در دلم



تا ابد روید نی و شکر بلی























پ.ن.1. مهم نیست کجای این جهان واستادین... مهم اینه که به کدوم سمت قدم بردارین.
پ.ن.2. ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۴
خانوم سین