~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

53- Brooklyn

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۲ ب.ظ

یه وقتایی لازمه برای تغییر زندگیت از چهارچوب امنت بیای بیرون. و با توجه به شرایط اتفاقاتی برات میفته که تو اون زمان بهترین بوده...
و بعد برای یک لحظه برمیگردی عقب...
به تمام حس های خوبی که در گذشته داشتی، اما برای "تغییر زندگیت" از همه شون گذشتی.
اول دلتنگ میشی... و آرزو میکنی کاش اوضاع طور دیگه ای بود.
بعد میبینی هیچی عوض نشده...مشکلات همون مشکلاتن، عذاب ها همون عذاب...
و دوباره به همون نتیجه ای میرسی که دفعه اول رسیدی... ترک تمام این دوست داشتنی ها برای تغییر زندگیت به سمت بهتر و بهتر شدن.



پ.ن.1. فیلم بروکلین... این جدال و تضاد و دلتنگی و یک لحظه شک که "آیا کار درستی انجام دادم" رو خیلی خوب نشون داد.

پ.ن.2. You'll feel so homesick that you'll want to die, and there's nothing you can do about it apart from endure it. But you will, and it won't kill you... and one day the sun will come out and you'll realize that this is where your life is

پ.ن.3. تو این فیلم هیچ کس سیاه نیست... هیچ کس سفید نیست... همه خاکستری ان. همه آدم های عادی ای هستن با زندگی عادی و تصمیمات عادی. نه قهرمان بازی ای وجود داره و نه قضاوتی... 

پ.ن.3. دیدن این فیلم برای امروز لازم و کافی بود :) 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۲
خانوم سین

52- شهرزادنامه

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۳ ق.ظ

بانو !  تمام  بُعد زمان رو به روی ماست !

تاریخ ، حرف کهنه و این عشق حرف نو !

تو حرف تازه ای و غزل می زند ورق -

- تقویم  را  و  تا  ابدیت  ،  جلو جلو -

هر صفحه را به بوسه تو مُهر می کند …

خیام  ،  مست  عطر  دهانت  ، تلو تلو -

… می آید  و  دوباره  رصد  می کند  … تـــو را !

شک می کند … دوباره رصد می … دوباره… دو -

نه ! …صد هزار باره ! ….یقین می کند ! … و بعد :

تاریـــخ نو : ۱/ ۱/ یکسال بعد تو !




پ.ن.0. شعر از سیامک بهرام پرور 

پ.ن.1. امشب تولد آرمان بود.
باباش میگفت هر بار که میخوایم شهرزاد رو ببینیم آرمان و ایمان میگن سیمین رو بذارین ببینیم چی میشه...
بعد میای اینو بنویسی اینجا، میبینی شکیبا هم دقیقا همین پیام رو گذاشته... و نازنین هم... 
و حتی تو خیابون که داری راه میری، یهو یکی از کنارت رد میشه و به دوستش میگه :"چقد دختره شبیه شهرزاد بود".

پ.ن.2. به قول مِهدی، من اصلا شبیه ترانه علیدوستی نیستم... اما به شکل عجیبی شهرزاد و من نزدیکیم. و بعد با شوخی تلاش میکنه از زیر زبون من بکشه که اون قباد حساب میشه یا فرهاد... که وقتایی زیر بارون یهو چترش رو باز میکنه تا خیس نشی فرهاده... و وقتایی که برای انجام کارهایی که منو خوشحال میکنه با شوق تلاش میکنه قباد... که درسته مرغ آمین نمیخونه اما گاهی همون "معین" خوندن فرهادش میکنه و در عین حال همونقد عاشقانه نگاه میکنه که قباد...

پ.ن.3.  فصل گیلاس رو از دست ندین... 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۳
خانوم سین

51- حی علی الفلا…خن چشمت ! …پرنده : عشق !

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ

او رفت ! …
رفت ؟!
هی ! تو ! چرا دست روی دست … ؟!
تو که نشسته ای و در این بیتهای پست -

- هی دور می زنی و غزل دوره می کنی !
پاشو !…تمام شد غزلم !…قافیه شکست !!

او رفت ! …هی تو !… داد بزن !…حنجره بشو !
چون که گلوی خسته ام از بغض بسته است

فریاد کن :
آهای ! چه اینجا چه جلجتا !
من ماندم و صلیب …سه تا میخ آهنی !

زخمی ست دست و پام ولی …آی… آی… آی !
زخمی ست روی قلب : …لٍماذا تَرَکتَنی ؟!

حالا که من توام ، تو منی ، می دوی ؟! …کجا ؟!
لولاک ما خَلَقتً غزل مثنوی… کجا ؟!

این شعر شطح نیست ، جنون مضاعف است !
لیلی تویی که قیس به هذیان مکلف است !


پ.ن.1. رمان جدید مودب پور با عنوان "شب پره ها"... گول اسم نویسنده ش رو نخورید. درسته تو این کتاب دوباره برگشته به حس و حال کتاب های اولش، و درسته که دلم برای شخصیت طنز همیشگی داستان های تنگ شده بود، اما خوندنش چیزی بر ما نیفزود... یک رمان با مضمون اجتماعی با سبک خاص اولیه مودب پوری که صرفا جهت استراحت مغز پس از خوندن کتاب های وزین تر توصیه میشه.


پ.ن.2. دلم میخواست صدام و اجرام اونقد خوب بود که میتونستم شعر بخونم... اونطوری که تو ذهنم کلمه هاش میرقصن رو بتونم بخونم. و این شعر فوق العاده س. و از خوندنش خسته نمیشم... کاملش رو اینجا بخونین...


پ.ن.3. «حیف که سیب را هر کار کنی سیب است و یاد نمی گیرد نوبرانه بودن را. کم بودن را. گران و دست نیافتنی بودن را. بد و بی خاصیت بودن را و همیشه خوب نبودن را!...» کانال تلگرام باب استفعال رو دنبال کنید...


پ.ن.4. دفاع مِهدی عالی بود... هرچند ماها شبیه یک علامت تعجب و سوال سر دفاعش حضور داشتیم که از پرسش و پاسخ دو ساعته داورا و اساتید باهاش چیزی متوجه نمیشدیم... اما عالی بود... و مهم تر از همه اینکه بلاخره تموم شد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۴
خانوم سین

50-

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ب.ظ

میریم سمنان.

آماده برای دفاع :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۵
خانوم سین

49 - من پیش از تو

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ

- من یک بار بلیت هواپیما به استرالیا گرفتم.هرچند نرفتم.

با تعجب به من نگاه کرد.

- مهم نیست... شاید روزی رفتم. 

+ نگو شاید. کلارک باید روزی ازینجا بروی. به من قول بده که باقی عمرت را توی این خراب شده نمانی... من اصلا نمی توانم فکرش را بکنم که تو همه عمرت را اینجا بمانی... تو خیلی جوان هستی، خیلی پرشور...

صورتش را از من برگرداند.

+ آدم فقط یک بار به دنیا می آید. وافعا وظیفه داری حتی الامکان بهترین زندگی را در پیش بگیری....
(جمله اصلیش خیلی دلنشین تره. رجوع به پ.ن.5.)



پ.ن.1. رمان عاشقانه من پیش از تو، نوشته جوجو مویز، از سری  رمان های 600 صفحه ای که باید صفحه صفحه شو بخونی و لذت ببری. یک داستان عشقی عجیب و زیبا...

پ.ن.2. فیلمش هم ساخته شده اما اکران نشده. ممکنه تریلرهاشو دیده باشین... به خاطر بازی امیلیا کلارک (مادِر آو دراگونز خودمون) یکم شلوغش کردن :) اما خوندن کتابش توصیه میشه. -از جمله کتاب هایی که فک کنم بهتر از فیلمش باشه :)-

پ.ن.3. یک مرکز تو سوئیس هست که به بیمارای صعب العلاج کمک میکنه تا خودکشی کنن. داستان در مورد یک مرد فلجه که برای 13 آگوست تو همون مرکز جا رزرو کرده، و تلاش های پرستارش برای امیدوار کردن اون به زندگی... «117 روز وقت دارم تا ویل ترینر رو قانع کنم تا بپذیره انگیزه ای برای زنده بودن داره»

پ.ن.4. «بعضی اشتباهات، عواقب بزرگتری از بقیه دارن. اما نباید اجازه بدی که نتایج یک اشتباه چیزی باشه که تورو تعریف میکنه. تو؛ کلارک، این حق انتخاب رو داری که اجازه ندی این اتفاق بیفته.»

پ.ن.5. «You only get one life. It's actually your duty to live it as fully as possible»



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۵
خانوم سین