~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

64

جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ق.ظ
فکت [1] : به هر حال جسم انسان تا 30 سالگی بیش تر رشد صعودی نداره (دیگه نهایت رشدی که ممکنه انجام بده اینه که دندون های عقل نهفته ش در بیان). بعد از اون بدن شروع می کنه به «فرسوده» شدن. 

فکت [2] : این فرسوده شدن از قبل از سن پایان رشد حتی اهمیت زیادی برای خانم ها پیدا میکنه. زمان خیلی زیادی جلوی آینه میگذره برای کرم های دور چشم و شاداب سازی پوست و ماساژ و ماسک و در مورد من چیدن دونه دونه موهای سفید با قیچی! (اگه عمل های زیبایی و بوتاکس رو در نظر نگیریم.)


از موارد 1 و 2 نتیجه می گیریم که این روند به هر حال اتفاق میفته. به هر حال بعد از هر حرکت و حالت صورت، یک خط عمیق یک جایی باقی میمونه که باید با انگشت دو سه بار روش بزنی تا دوباره پر بشه و هر بار این پر شدن بیشتر طول می کشه. 
پس بیاین تصمیم بگیریم کدوم خط ها عمیق تر بشن. 

مطالعات جلو آینه ای من نشون داده که هر بار چشماتو ریز می کنی چروک گوشه چشم بیشتر میشه. ریز شدن چشم واسه دقت زیاد به هر چیزی میشه. پس اگه چشمات ضعیفه یا به نور آفتاب حساسیت داری حتما از عینک استفاده کن. (البته گاهی وقتی آدما میخندن یا میخوان ناز کنن خودشون رو چشماشون رو ریز می کنن. این جزو موارد استثناست)
چین بین ابرو واسه اخم زیاده. لطفا کم تر اخم کنید. 
چین های روی پیشانی وقتی هست که ابروهاتونو میدین بالا. ینی تعجب می کنین یا برای کسی پشت چشم نازک می کنین. لطفا تعجب نکنین. حسادت نکنین. پشت چشم نازک نکنین. 
تنها چروکی که ارزش داره نگهش دارین خط عمیق کنار لبه که هر وقت از ته دل میخندین بیش تر و عمیق تر میشه. این یکی اشکالی نداره. این چیزیه که می ارزه به خاطرش پیر بشی!!!

پ.ن.1. خلاصه که قبل نشون دادن هر احساسی، اگه به هیچی فکر نمی کنین، حداقل به فکر پوست خود باشید!! :)))
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۱
خانوم سین
[یکم]

مامان بیان(کلاس چهارم) پیام داد : دختر من رو دیروز بردین نماز بخونه. این مسائل شخصی هستن. من جندساله تلاش کردم دخترم رو ازین مسائل دور نگه دارم. 


[دوم]

سمیه : خانم! روز عاشورا «یا حسین» روی ماه افتاده بود دیدین؟
من : وافعا؟
سمیه :آره خانم. به خدا افتاده بود. 
من: روی ماه لکه های خاکستری هست. وقتی توی ذهنت یک پس زمینه داری، مثلا یک تصویر یا یک نوشته، لکه های روی ماه در چشم تو طوری پررنگ میشن که چیزی که تو ذهنته رو ببینی. اما همیشه چیزی که می بینی واقعیت نداره. 
سمیه : چرا خانم. به خدا خودم دیدم. واقعا یا حسین بود. 
من : سمیه! اگه تو واقعا میخواستی که یا حسین رو ببینی، اونو میبینی. اما این باعث نمیشه که این تصویر حقیقت داشته باشه. همونطور که اگه من بهت بگم امشب ببین عکس امام خمینی روی ماه دیده میشه، تو واقعا اونو می بینی. 
پریان: امام خمینی کیه!؟
من : همونی که عکسش اول کتاباتون هست. 
پریان: دو نفرن خانم. خیلی شبیه همه ن. من نمیتونم تشخیص بدم. 


پ.ن.1. سیستم توصیفی برای ارزشیابی بچه ها خیلی مزخرفه. من به بچه ای که هیچ اشتباهی نداره و کسی که 2 تا اشتباه داره "بسیار خوب" میدم. 2 تا اشتباه تا 4 تا اشتباه "خوب" محسوب میشن و بعد قابل قبول و بعدتر "نیاز به تلاش بیشتر". یعنی به صورت پیش فرض بچه ها همون اول برای بهترین بودن تا دو تا اشتباه رو برای خودشون در نظر می گیرن. و این اصلا خوب نیس.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۸
خانوم سین

62-

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ق.ظ


پ.ن.1. چندساله که هر بار عاشورا و تاسوعا که میشه، میرم مراسم. از شدت فشار عصبی میام بیرون. میگم امسال آخرین ساله. و سال بعد دوباره همون مکان، همون هیئت، همون جمع و هیچی که بهتر نشده. 

پ.ن.2. وسط مراسم و تو شور و هیاهوی آقایون واسه همخوانی و سینه زدن، یهو 15 تا دختر بلند شدن. دایره تشکیل دادن و اونا هم شروع کردن به سینه زدن. به همون مدل تیپیکال آقایون. خم شی به جلو، بعد برگردی عقب، بعد دستاتو ببری بالا و بکوبی توی سینه ت. 
با خودم فکر می کردم الان این یک پاسخ به "چرا مردا بتونن ما نتونیم" به سبک مذهبی هست. و خودش یک جنبش فیمینیستی از جانب دخترای اعضای همیشگی اون هیئت تلقی میشه. 

پ.ن.3. این دخترای اعضای همیشگی هیئت هیچ وقت به من انرژی مثبت ندادن. شاید برای اینکه پدر من چندین سال پیش خودش یک عضو همیشگی بود. و دخترای دوستانش همیشه با چادر و بدون آرایش و ساق دست جوراب کلفت و کفش مشکی و ابروهای پر میومدن هیئت. ولی دختر خودش هیچوقت... با این که هیچوقت حاضر نشدم مثل اونا باشم یا مثل اونا مطلق فکر کنم اما احساس میکنم یک قسمتی از وجود پدرم از حضور من تو اون جمع خجالت می کشید.


پ.ن.4. هر مشکلی که بوده و هست و ادامه داره، این ایرادات به فرهنگ و تفکر مردم ما وارده. نه به اعتقاد عاشورایی.


پ.ن.5. چقد بین اعتقادات آدم های مذهبی تفاوت هست. چقد اعتقادات متنوعی میشه به یک مذهب و حتی به یک شخص داشت... چقد عاشورا و امام حسین برای هر آدمی متفاوت تعریف شده. چقدر برداشت ها متفاوته، عبرت ها و حتی درخواست ها. 


پ.ن.6. کاش هیچ مراسم مذهبی ای سیاسی نشه... هیچ مراسمی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۴
خانوم سین

61- مهر

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ب.ظ


کلاس مطالعات اجتماعی

پایه پنجم


من : بچه ها، تغییراتی که تو اطرافمون رخ میده، یا به صورت طبیعی صورت میگیره مثل تغییر فصل، یا با دخالت انسان مثل جاده سازی. حالا شما برای من مثال بزنین. 

عطیه: خانم مثل گل!

من : باید فعلشو بگی! کاشتن گل با دخالت انسان صورت میگیره. مثل وقتی کسی باغچه شو گل کاری میکنه. اما رشد گل یک تغییر طبیعیه. 


ستایش: خانم مثل بجه دار شدن. طبیعیه. 

من : نه عزیزم. بچه دار شدن با دخالت انسان صورت میگیره. مامان و بابا ازدواج می کنن و بعد حاصل ازدواجشون به دنیا اومدن بچه ست. اما رشد و تکامل بچه که بزرگ میشه یک تغییر طبیعیه. 

ستایش : نه خانم. خدا بچه رو از گِل می سازه. بعد میذاره تو دل مامانش. این طبیعیه. انسان دخالتی نداره. 

من : ... باشه. اما حتما بنویس رشد بچه یک تغییر طبیعی!



پ.ن.1. تدریس تو مقطع ابتدایی پر از چالشه. هر کلمه ای بگی که اشتباه باشه یا با ذهنیت کودکانه شون متفاوت باشه سریعا گوشزد می کنن. و گاهی گوشه گود نگهت میدارن و نمیتونی هیچی بگی. نمیتونی براشون توضیح بدی، نمیتونی اشتباهشون رو تصحیح کنی و از یه طرف دلت نمیاد واقعا بعضی حقایق رو متوجه شن. کلاس "هدیه های آسمانی" پر از این چالش هاست. 

پ.ن.2. روز اول اونقدر برام سخت بود، و پر از ابهام، و پر از "حالا چی میشه" که روز دوم از شدت استرس مریض شدم. و دروغ چرا. پشیمون. با خودم گفتم :"راحت بودی. صبحا میخوابیدی، سازتو تمرین میکردی، زبانت رو میخوندی، سریال مورد علاقه تو میدیدی. دیگه شاغل بودن این وسط چی بود؟! اونم شغلی که نمیدونی هر ساعت قراره چی پیش بیاد."

پ.ن.3. بچه ها خیلی خالصن. خیلی خیلی. یهو وسط کلاس بلند میشن میان بغلت می کنن و باز میرن میشینن سر جاشون. یهو تو اوج درس دادن میگن :"خانم ما نمیدونیم صدای شما از کجا میاد اما هرچی هست خیلی قشنگه". یا مثلا میگن :کاش شما مامان ما بودین! هر چیزی توی ذهنشونه بدون ویرایش میگن. و اکثرا مثبت ه. حتی حرفای اشتباهی که می زنن همه انگار مثبته. شاید چون ما خیلی بزرگتریم اینطوری برامون دلنشینه. حتی اشتباهاتشون، حتی خطاهاشون. خیلی راحت میشه خندید و چشم پوشی کرد. از مزایای خیلی بزرگتر بودن "بخشیدن راحت" و "ناچیز دونستن مشکلات بزرگ" ه.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۲:۴۳
خانوم سین