~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۵ مطلب با موضوع «آرامبخش طور» ثبت شده است

71- حجم سبز

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ

اولین باری که بوسیدمش آدامس توت‌فرنگی اوربیت دهانش بود و من فکر کردم آها! مزه و معنای بوسه ی واقعی یعنی این. بعد از آن دیگر هیچ بوسه‌ای آن مزه و معنا را به دهانم نداد. حتا همیشه خودم را به آدامس اوربیت توت‌فرنگی مجهز کردم و طرف هنوز حرف نزده آدامس تعارفش کردم. او هم برداشت و تشکر کرد و تشکر نکرد و جوید و جوید و نفهمید چرا اوربیت؟ و چرا توت‌فرنگی؟

من بوسیدم و بوسیدم و نا‌امید شدم. حتا از جاهای مختلف اوربیت خریدم شاید اثر کند. گفتم شاید آن مارک خاص بود یا سال تولیدش فرق داشته و موادش!

اما بی‌فایده بود. هر بار بوسیدم و وانمود کردم همه چیز عالی است. اما نبود. هیچ وقت بعد از آن آدم و هیچ چیز بعد از آن آدم عالی نبود.

کاش چاره‌ی بعضی دردها یک بسته اوربیت توت‌فرنگی بود.

"نیست... هیچ چاره‌ای برای بعضی از دست دادن‌ها نیست... یک چیزهایی می‌آیند که دیگر به دست نیایند و یگانه شوند. هر چه اسباب و شرایط فراهم کنی دیگر به دستشان نخواهی آورد..."


پ.ن.1. یه چیزایی هست، که طبیعیه خب؟! اما وقتی اولین بار تجربه ش می کنی تا آخر عمر هربار اتفاق بیفته، همون عطر و بوی دفعه اول رو داره. خونه ما، خونه خود خود ما شده کلکسیون تمام این دفعه های اول.
مثلا کاناپه تو هال، وقتی هوای خونه یکم سرده اما تنت زیر پتو گرم گرم، دقیقا انگار بعد از 14 ساعت سوار اتوبوس رسیدی بابلسر و میری خوابگاه و تو هوای خنگ گرگ و میش سحر تو تخت خودت میری زیر پتو و تا ظهر می خوابی...
یا درست کردن غذا توی قابلمه های استیل بوی آشپزخونه کوچیک خوابگاه ماساریکووا رو میده و غذا پختن تو قابلمه های دم دستی دانشجویی...
یا آفتاب نیمه جون زمستون که میفته تو اتاق خواب مهمون، مثل اتاق خواب مهمون خونه سمنان که با حداقل امکانات پرش کرده بودیم...
یا بوی نون تست، بوی خونه ی زیرپله رُم رو میده که صبحا قبل پیاده روی های چند ساعته تو کوچه های سنگفرش برای خودمون ساندویچ درست می کردیم... 

پ.ن.2.  آرامش این خونه اونقدر زیاده که روزهایی که مهدی نیست، حتی یک ساعت هم شده میرم خونه، یکم روی کنج دوست داشتنی خودم استراحت می کنم. یک لیوان چایی و چهار صفحه کتاب می خونم و برمیگردم خونه ی مامان. اما اون یک ساعت برای ادامه دادن روز واجب و ضروری شده :)

پ.ن.3. متن بالا از مهدی رجبی. انگار Pin شدن خیلی احساسات، بوها، آهنگ ها، خنده ها، داستان ها، فیلم ها، به تصویر اولین دفعه ای که تجربه ش می کنی، برای خیلیا عمومیت داره. 


دنج 
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۴۰
خانوم سین

66- هنوز هم تولدمان است...

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۰ ب.ظ

همچون ققنوسم من
که از مرگ خود زندگی باز می یابد

و از خاکستر خود می زاید

بکُش... بکُش... بکُش مرا

که من از آن نخواهم مرد...


پ.ن.1. 

- این واسه شماست خانوم.

من : سیما این که خیلی قدیمی و باارزشه...

- خیلی قدمت داره خانوم. واسه پدربزرگم بوده. رسیده به مامانم. و الان هم مال منه. اما میخوام کادو بدم به شما. تولدتون مبارک. 

من: سیما این خیلی برای من ارزش داره. مرسی. من اینو میخونم. اما نمیتونم قبولش کنم. این برای خانواده ت باید خیلی مهم باشه. 

- واسه شماست خانوم. 

پ.ن.2. یک نسخه ی خیلی قدیمی از شفیعی کدکنی که سه نسل اونو خوندن. برگه هاش زرده و حتی ورق می زنم می ترسم بشکنه. و نکته ی خوبش اینه که تمام این نسل ها در کنار خوندن این کتاب، خودشون در حاشیه ش شعرای متفرقه نوشتن. 

پ.ن.3. بچه ها نقاشی کشیدن. با خودکار رنگی و کاغذ کارت تبریک درست کردن. کادو آوردن. تو سالن ورزشی تولد تولد خوندن. :)

پ.ن.4. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۰
خانوم سین

65- تولدمان است...

جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۱۳ ب.ظ



وقتی تولد آدم نزدیکه، بیشتر و بیشتر و بیشتر به این فکر میکنی که یکم به این چندین سالی که گذشته معنا بدی. ینی حداقل به خودت بفهمونی که این 26 سال الکی نبوده.  و انسانی که 26 سال صلاحیت زندگی کردن رو داشته، ارزش اینو داره که بهش فکر بشه و رسیدگی بشه.

برای همین مثلا دیشب 2 دقیقه بیشتر مسواک زدم.

امروز صبح 2 ساعت بیشتر خوابیدم. 

اتاقم رو گردگیری کردم. 

موهامو مدل جدید بستم. 

گلدون گلم رو عوض کردم و چند تا قلمه ی جدید زدم. 

میز کارم رو مرتب کردم. 

بادکنک های جشن تولدم رو جلوی چشمم آویزون کردم. 

آینه اتاق رو پاک کردم و برای خودم یک آهنگ جدید تمرین کردم و هدیه دادم به خودم. 

چندتا لباس جدید برای خودم کادو خریدم. 

احتمالا این کارها فقط تا آخر شب ادامه داشته باشه. 

تمام کارهایی که به خودم بگه که چقد برای خودم مهم هستم. که این 26 ساله شدن مهمه. آدم هرروز 26 سالش نمیشه! 


پ.ن.1. سوپرایز تولد عالی بود. فکر اینکه از صبح یک عالمه آدم در حال تکاپو باشن برای جشن تو. اونم 4 روز زودتر و بعد یک سخنرانی که چقدر سوپرایز دسته جمعی برات اذیت کننده ست!! بنابراین هیچ حدسی نمی زدم. و یک غافلگیری واقعی بود . ممنون از مهدی عزیزم برای تمام تدارکات. که هربار کاری میکنه که کیفیت حضورتش به کمیت اون بچربه :) ... ممنون از بابا و مامان و عمو و فهیمه و هستی که تمام اون بادکنک ها رو با نفس خودشون باد کرده بودن (چون فک میکردن تلمبه ای که مهدی خریده در واقع بمب و فشفشه ست)... 

پ.ن.2. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۳
خانوم سین

43- سال نو... سال تو

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ


میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...


پ.ن.1. سال نو مبارک برای همه مون. تو روزایی که پر بود از پیام تبریک های قلمبه سلمبه، در جواب تمام تبریکات سلامتی آرزو کردم و شادی... که تا وقتی تنت سالم نباشه و دلت شاد، نمیتونی از داشتن یا نداشتن ثروت و شغل و ماشین و خونه و سفر لذت ببری. 

پ.ن.2. میگن آرزوهاتون رو بنویسید... چون آرزوها وقتی مکتوب میشن تبدیل میشن به "هدف". پس قابل دسترس میشن... اهدافمون رو لیست کردیم. قرار نیس امسال کوهی جابجا شه، یا قانونی عوض شه، یا گام بزرگی برداشته شه. تغییرات کوچیک هستن اما امیدوارم تأثیرگذار باشه.

پ.ن.3. فال حافظ اول سال هم خیلی خوب همراهی کرد. 

پ.ن.4. اینکه هر روز دوباره ساعت تکرار میشه، اینکه فصل ها تکرار میشن... همیشه آدم رو گول میزنن که انگار داره رو یک مسیر دایره حرکت میکنه. که اگه امروز ساعت 8 صبح روز 2 فروردین فلان کار رو انجام نداد، یک 8 صبح روز 2 فروردین دیگه، 365 روز بعد، در انتظارش هست. کاش یه جورایی میشد "خطی" بودن مسیر رو باور کرد. نه گردش دور یک مسیر دایره ای شکل رو. اینطوری خیلی داستان عوض میشد. 

پ.ن.5. خدا با ما نشسته چای با غنچه گل محمدی مینوشه... تو فنجون های گل گلی، رو یک تراس رو به باغ گیلاس.

پ.ن.6. نمیدونم استیج رو دیدین یا نه، اما قطعه "خواب و خیال" با صدای حامد نیک پی و شعر هوشنگ ابتهاج رو فراموش نکنین. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۰
خانوم سین

41 - فاطمه فاطمه است

شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ

+ هر کس عبادات و کارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را براى او تقدیر مى نماید.

++ همانا خداوند متعال تمامى گناهان بندگانش را مى آمرزد و از کسى باکى نخواهد داشت.


پ.ن.1. چرا اینقد همه چی از دید این افراد اینقد آسونه؟! هیچ چیز اینقد ساده نیست!!! 

پ.ن.2. با 8 کیلو کاهش وزن همراه شما هستیم... در حال محو شدن.

پ.ن.3. یه جورایی باج دادن محسوب نمیشه!؟ اینکه من شکر نعمت میکنم فقط به خاطر اینکه نعمت هایی که بهم دادی زیاد بشه... نامردیه! :) اگه به منطق آدما بود که جاپلوسی محسوب میکردن و اصن به حرفت گوش نمیدادن. 

پ.ن.4. کاش برای ما هم همه چی همین قد حل شده باشه که برای اون ها هست. کاش به ما هم وحی می رسید. کاش حداقل یکی دو کوجه اون طرف تر کسی زندگی میکرد که بدونیم میدونه... چقد همه چی راحتتره وقتی به منبع مستقیم وصل باشی. کاش مثلا 1400 سال پیش بود. 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۰
خانوم سین