روزنوشت ۱: میشه گفت حالا شده یک زندگی واقعی... همه چیز باهم! گریه وو خنده و شادی و استرس و عصبانیت و قهر و کنایه و محبت! و چقدر ترکیب بینشون لذت بخشه! به اندازه ی یک "شنبه"... و همیشه شنبه ها قابل احترام بودن! البته بعد "دوشنبه ها"
ر.ن.۲. جشنواره ی غذا عالی بود (شاید به این دلیل که به عنوان یک "هیچکاره" این دفعه ظاهر شدم!) بارها با عطی واستادیم جلوی تلویزیون و کلیپ عکسای سال های پیش رو دیدیم و این آخر به "آریان" و آهنگ "چرا باید بمونن حالا تنهای تنها اونا که بودن عمری همدم ما" آلرژی پیدا کرده بودیم... و بعد نیمکت همیشگی و چایی طبق معمول و شاید گهگاه درختای "واشنگتنیا" و جزوه های داغ داغ تازه فتو شده به عنوان زیرانداز و عکس یادگاری با جزوه ای که فقط یه ترم ۵ ی به بالا میتونه داشته باشه... به همراه آهنگ مهستی که این روزا شدیدا باهاش طی میکنیم " میاور ای خدا که او به عشق تازه رو کند... میاور آن زمان که به خون من وضو کند... مگیرش از من!"... و سودوکو که راه جدید پر کردن اوقات فراغته (و هنوز ربطشو با مکعب روبیک نفهمیدم و امیدوارم رکورد دار تایم حل کردنش بشم!) و آغاز بافت شالگردن!... وقتی هم بشود درسی میخوانیم!
ر.ن.۳. خدا خان... امتحانو هر چند بار دیگه هم عوض کنی تاریخشو و بندازیش عقب بازم من آدم آخر وقتیم! :) بازم میذارم تا جمعه و شده ۲۴ ساعت فول تایم درس میخونم اما یه هفته جلوتر شروع نمیکنم! خیالت راحت!
ر.ن.۴. متنفرم از این مدل حرف زدن این بشر... صداشو نازک میکنه و ... بیچاره طرف پشت تلفن چه میکشه... یعنی ممکنه کسی این مدل حرف زدن رو دوست داشته باشه؟! :| :((
ر.ن.۵. "یعنی اینقدر ارزش داره که همه چی بنویسی؟" - مطمئن باش داره! اگه نداشت وقتمو نمیذاشتم تا مو به مو همه چیو ثبت کنم...
ر.ن.۶. چقدر همه چی الکی جدی شد! امکان نداره!!!! تو ۲ هفته همه ش؟! کوتاااااااه بیاین!
ر.ن.۷. دلم برای وبلاگم تنگ شده به قول سارا بارها مینویسم و ذخیره میکنم اما...
ر.ن.۸. کسی رو میبنیم که از من متفاوت تره! و متمایز تر... و اخلاقی خاص تر از من داره و من نمیتونم تحمل کنم کسی باشه که من نتونم مثل اون باشم!