بانو ! تمام بُعد زمان رو به روی ماست !
تاریخ ، حرف کهنه و این عشق حرف نو !
تو حرف تازه ای و غزل می زند ورق -
- تقویم را و تا ابدیت ، جلو جلو -
هر صفحه را به بوسه تو مُهر می کند …
خیام ، مست عطر دهانت ، تلو تلو -
… می آید و دوباره رصد می کند … تـــو را !
شک می کند … دوباره رصد می … دوباره… دو -
نه ! …صد هزار باره ! ….یقین می کند ! … و بعد :
تاریـــخ نو : ۱/ ۱/ یکسال بعد تو !
پ.ن.0. شعر از سیامک بهرام پرور
پ.ن.1. امشب تولد آرمان بود.
باباش میگفت هر بار که میخوایم شهرزاد رو ببینیم آرمان و ایمان میگن سیمین رو بذارین ببینیم چی میشه...
بعد میای اینو بنویسی اینجا، میبینی شکیبا هم دقیقا همین پیام رو گذاشته... و نازنین هم...
و حتی تو خیابون که داری راه میری، یهو یکی از کنارت رد میشه و به دوستش میگه :"چقد دختره شبیه شهرزاد بود".
پ.ن.2. به قول مِهدی، من اصلا شبیه ترانه علیدوستی نیستم... اما به شکل عجیبی شهرزاد و من نزدیکیم. و بعد با شوخی تلاش میکنه از زیر زبون من بکشه که اون قباد حساب میشه یا فرهاد... که وقتایی زیر بارون یهو چترش رو باز میکنه تا خیس نشی فرهاده... و وقتایی که برای انجام کارهایی که منو خوشحال میکنه با شوق تلاش میکنه قباد... که درسته مرغ آمین نمیخونه اما گاهی همون "معین" خوندن فرهادش میکنه و در عین حال همونقد عاشقانه نگاه میکنه که قباد...
پ.ن.3. فصل گیلاس رو از دست ندین...