هرشب به تو فکر می کنم و تنهایی اتفاق سنگینی ست که در آغوشم می افتد .... 0+ تایتل از ساموئل بکت . شعر از منیره حسینی
1+ یه بازه از زندگیت هست که مدام تکرار میشه. مثل نقطه ی اوج نمودار سینوسی... اونقدر خوب که هرچیزی برات جالب میشه و یه فرصت برای استفاده... و همه چی هم برات خوب میاد! انگار هی همو تقویت میکنن. اول فسنجون سلف ( :) ) ، بعد یهو تو راه یه اعلامیه و همینطوری الکی ثبت نام تو کلاس حفظ و تجوید قرآن ( اونم من و نهاد رهبری!) ، و دوباره کتاب رشد خودم با تمام نوشته هایی که توش داشتم ( و باورم نمیشد اونا رو من نوشتم! از نویسنده ش خیلی خوشم اومد و باورم نمیشه خودم بودم!)، بعد هم ثبت نام اینترنتی یک دوره مقاله نویسی، و بعد کلاس سرطان که بعید بود یک کلاس اینقد بهم بچسبه. فوقالعاده بود. هرچی استاد میگفت رو میفهمیدم و میتونستم بپرسم و بفهمم دقیقا چی جواب میده و باز با موردای دیگه مقایسه کنم. و بعد کلاس زبان و باز هم همه چی عالی. همه چی مفید! روز خیلی عالی ای بود... دوباره "و ان یکاد" رو انداختم گردنم.
2+ هوای اینجا عالیه. و دو تا آخر هفته ی خوب گذشت... کاش همه چی همینقد آروم بمونه.
3+ چندروز پیش اتفاق جالبی افتاد که نمیدونستم بخندم یا عصبانی شم... ( خندیدم نهایتا!) . اینکه یه سری اتفاقا بیفته و بقیه بدون اینکه واقعا درک کنن شرایط رو، واکنش تورو محکوم کردن هیچ؛ یه سری فکر و خیال ها هم کردن که اثبات اینکه اشتباه میکنن سخت بود. و به طور اتفاقی بعد چند وقت طولانی همون اتفاقا برای خودشون افتاد... نباید بحث دعوای گذشته رو تو دوستی امروز پیش کشید گفتم :" کاملا درکت میکنم". باحاله نه؟!