نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
"خیام"
صبح زود (ساعت حدود ۳۰/۱۰ ) با صدای نوازنده ی بابا به منظور آماده باش ورود مهمان از خواب بیدار شدیم!
بعد پذیرایی و این حرفا با مهمونامون (آقای نکوئیان)همگی رفتیم خونه ی خاله زهرا و نهار موندیم!بعد از ظهر هم خرید واسه مراسم فردا شب... بعد خونه ی راحله ... بعدشم شب نشینی خونه ی عمو حسین!خیلی خوش گذشت...
پ.ن.۱. یک جمله دیدم تو اتفاق نو که خیلی قشنگ بود:
"مرد واسه بستن بند کفشش پاشو بلند میکنه، خم نمیشه!"
پ.ن.۲. دوستت دارم خداجونم! با اینکه کلی کار عقب مونده دارم! بوس بوس!
۸۸/۰۱/۰۵