من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
"خیام"
روز قشنگی بود!
صبحش که الکی (البته در خواب) گذشت... بعد از ظهر هم با میزبانی از زهرا خانم، آقا رضا و آقای سلامی گذشت! بعد هم یه شب نشینی خونه ی محبوبه!
پ.ن.۱. نی نی کوچولوی زهرا خانم اسمش "ماهان" بود! تپل و جیگر!
پ.ن.۲. این دفعه خیلی خوش گذشت! برگشتن به بابلسر یه ذره سخت شده!
۸۸/۰۱/۰۹