تا ساعت ۲ تو رختخواب بودم!
سرما خوردگی بدیه!
بعدازظهر تا خونه ی آقای سلامی رفتیم و بعدشم خونه ی خاله زینب...
تو یه هال ۶*۸ حدود ۷۰ نفر نشستیم! خیلی فاز داد! کلی خندیدیم!
پ.ن.۱. فردا ۱۳ به در و بعدش.... پرواز به بابلسر...
پ.ن.۲. کاری دیگه نمونده... آماده ی رفتنم!
۸۸/۰۱/۱۲