پ.ن.۱. خیلی دلم گرفته!
واسه رفتنم نیست! لحظه شماری میکنم برم بابلسر... دلتنگی هم نیست... نمیدونم چی شده...
پ.ن.۲. روز قشنگی بود! ۱۳ به در خیلی عالی تو آموزشکده ی کشاورزی...
پ.ن.۳. یه شعر تو کلوب بود که به دلم نشست! کاملش تو ادامه مطلبه!
رند تبریزی به سیمین بهبهانی وابراهیم صهبا :
صهبای من زیبای من ، سیمین تو را دلدار نیست
وز شعر اوغمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق ازسر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو راگویم سخن ، کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
باعشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگرآزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین، سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال
چون رندتبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست
شعر « آزار » اثر سیمین بهبهانی: یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنمهجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم، زارش کنماز بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشینصد شعله در جانش زنم ، صدفتنه در کارش کنمدر پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبریاز رشک آزارش دهم ،وز غصه بیمارش کنمبندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منمچون بنده در سودایزر ، کالای بازارش کنمگوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خودگوید کهکمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنمهر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانهایرقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنمچون بینم آن شیدای من ، فارغ شداز احوال منمنزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی :
یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گردر جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم، کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر ومهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
منگر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آمادهام
یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردیمهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روزدگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی
جواب سیمین بهبهانی به ابراهیم صهبا : گفتی شفا بخشم تو را ، وز عشق بیمارت کنمیعنی به خود دشمن شوم ،با خویشتن یارت کنم؟گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شومخوابی مبارک دیدهای ، ترسم که بیدارت کنم
جواب ابراهیم صهبا به سیمینبهبهانی: دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شویدر اشکها غلتانشوی ، دیگر نمی خواهم تو راگر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شویشادان زدیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو راگر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازمشویتنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو راگر باز گردی از خطا ، دنبالمآیی هر کجاای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
جواب رند تبریزی به سیمین بهبهانی وابراهیم صهبا :صهبای من زیبای من ، سیمین تو را دلدار نیستوز شعر اوغمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیستگر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنینکان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیستصهبای من غمگین مشو ، عشق ازسر خود وارهانکاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیستسیمین تو راگویم سخن ، کاتش به دلها می زنیدل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیستباعشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنیبی پرده می گویم تو را ، این خود مگرآزار نیست؟دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدیزیرا که عشقی اینچنین، سودای هر بازار نیستصهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصالچون رندتبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست
۸۸/۰۱/۱۳