از ساعت ۷ بعداز ظهر دیروز اصلا حالم خوب نبود...
نمیدونم چرا اما یهو احساس بدی بهم دست داد؛اینکه همه ی کارام تا الان بیهوده بوده! اینکه تو این یه هفته هیچی اونی نبوده که راضیم کنه!
*دیروز رفتیم رودخونه! با الهه! نیمساعت قایق سواری... پاهامون داغون شدن!*روز قبلش رفتیم ساحل سنگی... عین دیوونه ها ساعت ۳۰/۷ شب با زینب زدیم به آب...تو آب منجمد میشدیم و بیرون یخ میکردیم...
پ.ن.۱. مطمئنم که شماره های ناشناسی که اس ام اس میزنن آشنان! آخه لیستم حذف شده! مطمئنم که شماره مو غریبه ها ندارن... میدونم جایی رو بیراه نرفتم... اما ممکنه یه استثنا باشه...چی کار کنم خوب؟
پ.ن.۲. لباسام مونده که باید بشورم، درسامم مونده...کلا کلی کار دارم و سرم هنوز درد میکنه!پ.ن.۳. حالم از این پستا به هم میخوره! خیلی ناله ست!
۸۸/۰۱/۱۹