~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
من بردم! وقتی که دوست شدن با یه پسر رو بی مورد تلقی میکرد؛ وقتی با پسری که خوشش میومد راحت دوست شد، شاید همه چی به نظرم جالب میومد... اما اشکایی که دیشب میریخت... اینکه میخواست تموم کنه و اون نمیذاشت... اینکه میترسید...همه ش نشون میداد من بردم! همه چیز همونی بود که تو تصورم بود! ترسی که داشت دقیقا همون محدودیتی بود که من واسه خودم ایجاد میکردم و میکنم!حس احترام به شریک آینده م! اینکه هیچ وقت نذارم یه رقیب داشته باشه یا حتی خیال کنه داره!   پ.ن.۱. طالع روزانه ی امروز کلوبم: هوشمندی و ذکاوت بزرگترین سلاح توست. با همین شیوه است که می توانی این ظواهر فریبنده را کنار زده و به عمق ماجرا پی ببری. در این صورت نکات مهم و تازه ای برای تو کشف خواهد شد. پ..ن.۲. خیالم راحت شد! ۲ ماه کامل منتظر اومدنش بودم و امروز رسید! (قابل توجه مامانی) پ.ن.۳. امروز بارون اومد! یکسره رگبار بود! از صبح که رفتم دانشگاه تا بعد از ظهر که برگشتم! پ.ن.۴.مامان اینا قراره واسه "نارین" زردچوبه بفرستن! عجیبه! فکر نمیکردم زردچوبه مون هم اینقدر تعریفی باشه!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۱/۲۴
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی