تولد مامانی بود!
سر ظهر رفتم خیابون و کلی گشتن واسه یه کادو که دوست داشته باشه! که اخرش یا من نپسندیدم یا بابا! ِآخرش هم یه "نیم" براش گرفتیم تا خودش هر جور دوست داره خرجش کنه... با یه کیک کوچولو و ۴۶ تا شمع!
افطاری مهمون خاله نرگس بودیم و بعدش همه اومدن خونمون واسه سبزی پاک کنی افطاری فردای ما...
جای همه خالی... یاد تمام میت ها (میوت؟ میتین؟ میاتین؟) کردیم! از مامان سیمین من تا پدربزرگ جاری خاله م!
پ.ن.۱. دلم واسه بابلسر تنگ شده خب!؟
پ.ن.۲. واحدا ارائه شد... دروس جالبی داریم!
پ.ن.۳. اگه آدم خواب قطار ببینه جه تعبیری داره؟
پ.ن.۴. عاشقتم مامان عفت! تولدت مبارک عسل مسل!
۸۸/۰۶/۰۱