امشب هم به خوبی گذشت... یه افطاری خونه ی عمه طاهره و خبر ازدواج یهویی (نابهنگام) ح و الف... (سانسور به دلیل برخی تعصبات و دوری از دشمنی )
جالبه تو خانواده هایی که کم با هم رفت و امد میکنن ازدواجا فامیلی میشه! مثل همین ح اینا که سال به سال پسرای دایی و عمه و عمو رو نمیبینن...
به نظرم روشی که ما داریم بهتره! که سفره ها رو جدا نکنیم... زن و مرد... دختر و پسر یه جا باشیم... که رفت و آمدامون زیاده... که تابستونا حداکثر ۲ شب از هم دوریم...اینطوری حداقل به پسرای فامیل به چشم بدی نگاه نمیکنی!
مجبور نیستی دامنه ی دیدت برای همسر اینده ت رو به پسرایی که سالی یه بار میبینی... به پسردایی و پسر عمه و پسرعمو محدود کنی!
اینکه طرز برخورد رو بلد باشی... فکر نکنی اولین پسری که باهاش روبرو شدی همونیه که میخواستی!
پ.ن.۱. خوب آدم جوش میاره دیگه! همه میگن این دوتا به هم نمیخورن! فقط حرف من نیست!پ.ن.۲. فردا هم خونه ی عمه فاطمه... پس فردا دایی علی... کسی ما رو یکشنبه دعوت نمیکنه؟ افطاری تو خونه حال نمیده!
پ.ن.۳. و ان یکاد الذین...
پ.ن.۴. "بیتا" دختر ۲۰ روزه ی نفیسه رو اونقدر بوسیدم و فشار دادم... نی نی های کوچولو خیلی عجیبن! عسل مسل من...
۸۸/۰۶/۰۵