نمیخوام با مطرح کردن مشکلاتم با اون یه بار دیگه به مشغله های ذهنیش اضافه کنم! من به فکر اونم و اون امروز منو به همین خاطر دعوا کرد و بعد شروع کرد به زدن حرفایی که همیشه از شنیدنشون ناراحت و معذب میشدم!
اگه بگم یه جور توبیخم میکنه و اگه ساکت بمونم یه جور دیگه...من فقط یخوام اونا حس کنن من راحتم... ولی...
پ.ن. جشن فارغ التحصیلی مون تو ارشاد خیلی خوب بود! مخصوصا دیدن معلمای دوران راهنمایی و دبیرستان
پ.ن.۲. یکیشون فکر میکنه من از این ناراحتم که نمیتونم با یه پسر چت کنم! اینو میگن نهایت... همشون همین عقیده رو دارن... البته من اینجور فکر میکنم!
۸۷/۰۵/۰۵