آخر هفته ی محشری رو گذروندم!با وجود اینکه بچه ها همه رفته بودن ولی خیلی خوب بود.
چهارشنبه ساحل سنگی... فرحناز رو از اونجا خریدم... یه گلدون داوودی بنفش! خیلی دوسش دارم!
پنجشنبه رفتیم دریا کنار... با پارتی آقای بهرام خان... زیاد به گروه خونی م نخورد ولی بازم خوش گذشت... آخه من اگه جای اون مرده بودم و میدیدم زنم این ریختی میاد بیرون کنار دریا یکی میزدم تو دهنش... نه اصلا بیخیالش میشدم!ولش میکردم بره دنبال همونایی که این چیزا رو ارزش میدونن!
یا اگه جای مامان و بابا ی (بیییق) بودم که میدونستم اونجا چه گندکاری ای درست کرده دست و پاشو میبستم و مینداختمش تو اتاق... موبایل و ماشین رو هم ازش میگرفتم!
جمعه هم که روز نظافت... کفشامو شستم... در دورترین مکان نسبت به خوابگاه ویولون تمرین کردم و بعد هم آماده سازی واسه شنبه!
خیلییییی خوش گذشت!
پ.ن.۱. فعلا...
۸۸/۰۷/۲۵