کیف پولمو تو آکواریوم جا گذاشتم... پولاش به جهنم... کارت دانشجویی، کارت خوابگاه، کارت سلف، عابر بانک، کارت بسیج (مهمتر از همه! ) توش بود...
از همه پرسیدم و هیشکی خبر نداشت...
خلاصه که ساعت حدود ۵ بود که چندین نفر از دوستان همه با هم منو مورد لطف قرار دادن و خبر دادن که کیف پولم نگهبانی خوابگاهه! خلاصه که پیدا شد...
پ.ن.۱. هوا امروز عالی بود... بارون شدید... قدم زدن کنار بابلرود و خیس شدن... یخ زدن و خندیدن های شاد... خوش گذشت به هر حال! جاتون خالی!
پ.ن.۲. ماهی تشریح کردیم این هوا!! چه ماهی ای بود... کپور... کاش میوردیم خونه میپختن بچه ها میخوردن! من که دوست ندارم!
پ.ن.۳. "سیمین ما به خنده هات عادت داریم... این طوری دپرسی همه رو ناراحت میکنی... از تو انرژی میگیریم... مثل بچه ها که از کار خطاشون خجالت میکشن اومدی عقب..." دوستان لطف دارن...ولی دیگه انرژی برای صرف نمونده... مخصوصا اگه بفهمی رفتارای دوستانه و بی قصد و غرضت رو چه حسابی میره!
۸۸/۰۸/۲۷