دشت ها آلوده ست
در لجنزار گل لاله نخواهد روئید...
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن نفسی تازه کنیم
گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه ی دل ها را
علف هرزه ی کین پوشانده ست
هیچ کس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست؟
و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست؟
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست...
پ.ن.۱. حمید مصدق!
پ.ن.۲. امتحان فیزیک خوب بود... نامردیه اگه بگم خوب نبود... خب یه ذره بیشتر از چیزی که فکر میکردم میگیرم! واسه همین میگم خوب!
پ.ن.۳. یک امتحان دیگه مونده! ۶ روز دیگه! اگه میرفتم و حذفش میکردم امروز با زینب و عطیه برمیگشتم خونه مون!
پ.ن.۴. همه چیز مرتبه و سر جاشه! تقریبا تموم دانشگاه فهمیده بودن من امتحان فیزیک دارم! حتی اقای باغبانی (مسئول انبار و اموال دانشگاه)... همه ش به خاطر دعاهایی بود که برام کردن! همیشه خوبه که دور و بر آدم پر دوستانی باشه که بی ادعا برای آدم دعا کنن... و چقدر خدا خوب و بزرگه که به همه مون گوش میده!
پ.ن.۵. دوستت دارم! به خاطر همه چیز... خدای خوب منی! عاااااشقتم!
۸۸/۱۱/۰۶