چه کسی میخواهد
من و تو ما نشویم؟
خانه اش ویران باد!
من اگر ما نشوم؛ تنهایم!
تو اگر ما نشوی؛ خویشتنی...
از کجا که من تو شور یکپارچگی را در شرق باز برپا نکنیم؟!
از کجا که من و تو مشت رسوایان را وا نکنیم؟!
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند!
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟!
چه کسی با دشمن بستیزد؟!
چه کسی پنجه در پنجه ی هر دشمن دون آویزد؟!
دشت ها نام تو را میگویند...
کوه ها شعر تو را میخوانند...
کوه باید شد و ماند...
دشت باید شد و خواند...
پ.ن.۱. چه جوریاست؟ که یک نفر با یک صحبت به دل آدم میشینه؟ چه جوریه که یه نفر اونقدر بینش داره که همه چیو پیش بینی میکنه؟ چه جوریه که یه اشاره کافیه واسه جذب شدن بهش... کسی که حتی نیست که ببینیش... کسی که فقط ازش شنیدی (و شک داری راست میگن یا از روی عواطف ایرانی شون دارن حرف میزنن یا از سر تحجر و همون افکار معتصبانه -که نه رد میکنم نه تایید-) کسی که از اول بچگیت فقط جذب اون عکسشتو خونه ی مامان بزرگت شدی که یه بچه با لباس راه راه داره بوسش میکنه...کسی که یه مدت وقتی اسمش میومد فقط صفحه ی اول کتابای درسی رو یادت میاورد و جشنای توی مهدکودک و یه خلبان با دستکش های سفید!
ولی خیلی لذت بخشه که ببینی کسی که دوستش داری لیاقتشو داره! ندیدمت ولی دوستت دارم!
(تقدیم به روح الله عزیز به اندازه ی عشقی که نسبت به ایران دارم!)
پ.ن.۲. دهه ی فجر عزیز مبارک... بازگشت شکوهمند خودم رو نیز به میهن به همه ی دوستان و خانواده ی عزیزم تبریک میگم! ایشالا دختر خوبی باشم!
پ.ن.۳. بسم الله الرحمن الرحیم... الله لا اله الا هو الحی ال قیوم...
۸۸/۱۱/۱۲