دیگران را می بخشم
حتی آنانی را که مرا آزرده اند ،
نه از برای آنکه ایشان مستحق
بخشایشند ،
بلکه چون من لایق آرامشم
پ.ن.1. روز خوبی بود... رفتیم جلسه ی کانون فارغ التحصیلان سمپاد... جلسه ی طولانی و کسالت آوری بود اما به دیدن دوباره ی بچه ها می ارزید!شادی... مونا...سیما... مهتاب و سهیلا... عاطفه و افروز و سحر... تازه فهمیدم چقدر عوض شدیم همه!
پ.ن.2. برای یه لحظه از خودم بدم اومد... با اینکه جریاناتی که پیش اومد کاملا طبیعی ه و اصلا به من هیچ ربطی هم نداره... اما فکر کنم بیشتر ازینکه از حرفاشون ناراحت شم ازین ناراحت شدم که بازم اعتماد همه چیو حل نکرد! بازم یه دوست رو از دست دادم! اگه اینجوری پیش بره فعالیتامو تو همه ی نهاد ها کنسل میکنم! ولی اینم میشه فرار از مسئله... باید باهاش مواجه شد و کنار اومد... همه چی طبیعیه!
پ.ن.3. برای فریبنده بودن ، امیدوار کننده نباش!... حسرت انگیز باش... (همیشه اویزه ی گوشم میمونه! قول میدم!)
پ.ن.4. ببخشید اما خسته شدم از بس حرفای تکراری برات نوشتم! هر بشری حوصله ش سر میره از بس هر روز و شب بشنوه که "دوستت دارم"... چه برسه به شما که غیر من هزاران نفر دیگه هر روز و شب بهتون میگن! چرا بنویسم وقتی خودت همه چیو میدونی؟ و چرا ازت بخوام وقتی خودت همه چیو مرتب میکنی؟؟ ولی جون من بذار بگم... حال میده! دوووووووووووووووووووستت دااااااااااااااااارم!
۸۸/۱۲/۲۷