زندگی با همهی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به جزا دادن و افسوردن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگاهه آغاز حیات تا به آنجا که خدا میداند
پ.ن.1. پائولو کوئیلو تو "کیمیاگر" میگه تمام اتفاقاتی که در اطرافت میفتن تو رو به سمت هدف و "افسانه ی شخصی" ت پیش میبرن... فقط کافیه زیان واحد جهانی رو بلد باشی تا بتونی نشونه ها رو ببینی!...
و من فکر میکنم که همه ی اتفاقای این روزا نشونه ست... برای افسانه ی شخصی من که خیلی وقته حتی یادشم نبودم! شاید اگه تک تک نگاه کنیم اتفاقای ساده و پیش پا افتاده ای بودن - از بلاک شدن سیم کارت و خراب شدن گوشی تا سرماخوردگی وحشتناک این روزام - اما واسه من اونقدر بزرگ حساب میشن که میتونم خیلی راحت رابطه هاشونو پیدا کنم!
پ.ن.2. امتحانات بسی ناگوار در پیش روست! خدا خودش به جوونیمون رحم کنه!
پ.ن.3. امروز از اون روزاست که میدونم باید بنویسم اما هیچی تو ذهنم نمیاد!
پ.ن.4. آدم تو جایی که دلش نمیخواد باشه ولی نزدیک بهترین کسانشه باشه بهتره یا جایی باشه که بهترین کساش دور باشه و عاشق جایی باشه که هست؟ یا جایی باشه که نه دوسش داره نه کسی رو داره که دوستش داشته باشه؟ ارزش مکان بیشتره یا اشخاص؟ من راحت باشم یا اطرافیانم؟ من خودخواه نیستم... فعلا که به ساز دل همه دارم میرقصم!
پ.ن.5. لطفا مطالب رو با شادی بخونین! کوچکترین اندوهی تو هیچکدوم نیست!باور کنین!
پ.ن.6. با شعر بالا خیلی خاطره دارم! چه روزی بوووووود!!!!
۸۹/۰۲/۱۳