کارم به دیدن خوابت نمی کشد من به تو فکر نمی کنم حتی نامت را به هم یاد نمی آورم اما شب هاجای خالی ات پرنده پرنده خواب از سرم می پراند !
می بینی رفیق ...
چقدر ساده ...
همین که ...
پای ِ " نون " وسط می آید...
دوستت دارم ...میشود ...
دوستت " ن " دارم ... ؟؟
پ.ن.۱. منبع: وبلاگ از نفس افتاده که واقعا وبلاگ زیباییه!
پ.ن.۲. چه روز جهنمی ای بود دیروز! احساس میکنم بنویسم میمونه... حوصله ی شرح ندارم! ساعت ۵ صبح... اس ام اس... اعصاب داغون... خط خطی رو ی کاغذ برای آرامش اعصاب... بیداری تا ۹ صبح... خواب و باز بیداری و انبوه اس ام اس هایی که جواب دادن بهشون هیچی رو عوض نمیکرد هیچ! بدتر هم شد...دعوا... بحث... با بهترین و نزدیک ترین ها و دوست ترین ها... اتمام حجت.. کنار کشیدن و بی تفاوتی!... delete marked contasts ... ترس... گریه... خراب شدن روزی که یه هفته ست منتظرشی... تفاوت های دو برادر... خدا و ترس و قهر... خدا و عدل و بخشش... خوشحالم که خدا جزو بشر نیست! خوشحالم که میدونه... که میفهمه... اونم از همه بیشتر!... گریه...گریه... آرامش... زلزله... آشوب!
پ.ن.۳. نمیتوانم در دل صحرا بیارامم و یا گله ای را با خود به صحرا ببرم, چون حتم دارم با این حالی که من روز ها را به فردا می رسانم ,هرگز در 40 سالگی پیامبر نخواهم شد...
۸۹/۰۶/۰۶