پ.ن.۱. بلاخره استارت کاری خورد. بر خلاف تمام این شبا کامپیوتر ساعت ۱ خاموش شد -گوشی هم که به نت وصل نمیشه- و تا ساعت ۴ بیدار موندن با ضرب و زور .... و بعد خواب خیلی شیرین که باعث میشه حس خوبی داشته باشی و به قول ماری وقتی از خواب بیدارت میکنن پتو رو میکشی رو سرت و میگی :"خب! کجا بودم؟"...
پ.ن.۲. باید واسه خیلی چیزا توضیح بدم اما نمیدونم لازمه یا نه! اینکه برای یکی بگم که فک میکردم اونقدر صمیمی هستیم که لازم نباشه برات خیلی چیزا رو روشن کنم اما مثل اینکه نبود... یا برای یکی بگم که اونقدر خود دوستی مهم بود که هیچ کدوم از حرفایی رو که تو دعوا گفتی رو یادم نمیومد چون همون لحظه برام تموم شده بود... یا برای یکی دیگه بگم که چقدر خوشحالم براش و اصلا حسی که در وجودمه حسادت نیست!... یه چطور به یکی حالی کنم که واقعا اونی نیستم که به نظر میرسه... چه همه توضیح... فن بیانم به قول دوستی اونقدر محکمه که به جای تاثیر مثبت، تکبر رو یاد آدم میندازه... میشه توضیح نداد و مردم رو تو باوراشون جا گذاشت؟!
پ.ن.۳. آهنگ "بمون" محسن یگانه بهترین تلفیق رو با بیوفیزیک داشت... و "دعوت" بهترین آرامشو! وقتم میگذره به خوندن "جین ایر" که پروژه ی زبانم رو تشکیل میده و گاهی تلاش برای پیشرفت درسی...
پ.ن.۴. آدم هزینه کنه... وقت بذاره... امیدوار بشه... کلی هم پول بده... آخرش چیزی دستش برسه که اصلا به دلش نشینه... خب حیفه دیگه! حالا عالم و ادم ازش تعریف کنن! وقتی نخوام نمیشه!
پ.ن.۵. یه بنده خدایی تو فیس بوک گفته بود:" وقتی ساکتی فک میکنن جوابی نداری بدی...اما نمیدونن داری جون میکنی که احترامشونو نگه داری!" راست میگه!
پ.ن.۶. این یعنی دیوونه بازه که فقط به خاطر اینکه شهر رو از بالای پل هوایی ببینی کلی راه بری... بری بالا و تا آخر پل بری و دور درجا بزنی و برگردی و به دوستت که همون پایین واستاده و به دیوونه بازیت میخنده بپیوندی؟ نیست دیگه!!
پ.ن.۷. مطالب چند وقت پیشو خوندم! نمیگم چند سال پیش... همین مدت کم... خودم فهمیدم چقدر متفاوت شده نوشته هام! قبلا اینطوری نبودم.. چشم خوردم... چشم خوردیم! همه مون!... اما هنوز هم خوبم... هنوز هم میشه شاد بود! و هستم تا چشمشون درآد!
پ.ن.۸. برمیگردم ... با انتظار کلی چیزا که نمیخوام بهشون فک کنم! هرچی باشه همون لحظه! حتی نرفتم مینا رو ببینم!
۸۹/۱۰/۱۵