دیدارما
چون آب وماه
چه دور !
چه درهم!
پ.ن. منبع
پ.ن.۲. رسما دارم میام! فکر ۱۶ ساعت ماشین سواری اونم با این راننده، فکر اول اسفندی که داری میاد و یکشنبه ای که یادآور روزای خیلی سختیه! یادآور درهای بسته ی خوابگاه و کمیل... گریه و دستای گره خورده ی دخترا... حال و هوای اینروزا دیگه برام یکنواخت شده! تپش قلب...سرگیجه ... استرس... دلشوره واسه چیزی که داره پیش میاد! ترس ازینکه باید چه چیزاییو ببینم!؟ شاید بهتر باشه پناه ببرم به پروپانول! یا یه مسکن قوی که اونقدر خوابمو سنگین کنه که حتی کابوس هم نبینم!
بین دوراهی سکون و حرکت موندم! نه قرار یه جا نشستن رو دارم و نه جرئت حرکت رو! نه اعتمادی دارم و نه آرامشی!
پ.ن.۳. برای دو دوست با شرایط یکسان:: قراره دیگه نصیحت نکنم! میذارین یا نه؟!
پ.ن.۴. سپندارمزگان مبارک! مخصوصا به لیلی عزیز! و به نسرین... و مریم و سوگند و سورنا و عطیه و کلا اکیپ گروپ دیوونه ها. به سارا ، شکیبا ،الناز... به فریده و نازنین عزیزم که خیلی وقته بیخبرم ازشون! امشب اون دوتا الاغا دیگه تو مغازه نبودن شادی! فک میکنی کی خریدتشون؟!
پ.ن.۵. کنکور ارشد هم تموم شد! خیلیا بودن که باید حداقل آرزوی موفقیت میکردم براشون! به قول خودشون به حرمت نون و نمک! ولی... امیدوارم موفق باشن! واسه دعا کردن لازم نیست حتما در گوششون داد بزنی!
پ.ن.۶. خدایا نمیگم دستمو بگیر! یه عمره گرفتی! مبادا رهاش کنی...
پ.ن.۷. هرروز پستای خالی تر از قبل!
۸۹/۱۱/۲۸