سه ساله دارم مینویسم اینجا! دقیقا از همین امروز شروع شد...
نشستم آرشیو رو خوندم! میگم آرشیو منظورم یک سال و دو سال پیش نیست! همین آذر قبل! یا مثلا
مهر و آبان... افراد زیادی اینجارو میخونن و گاهی برای اینکه مستقیم اسمشونو نیارم مجبور میشم به اسم مستعار گذاشتن, اونقدر گاهی بسته و غیر مستقیم نوشتم که خودم نمیتونستم بفهمم راجع به چی بوده یا چه اتفاقی، و فقط باید تو همون روز و همون حس نوشته و خونده میشد!
زیاد خوشم نیومد... قراره اینا بعد چند سال خونده بشه نه اینکه الان هنوز چند ماه نگذشته هیچی ازشون یادم نیست!
قبول دارم حافظه م ضعیفه اما احساس جالبی نبود! اینکه شاید این همه نوشتن واقعا اهمیتی نداره؟! شاید باید واضحتر بنویسم و دیگه اسامی رو مستعار نکنم، رک تز و مستقیم تر بگم تا هر متنی چند تا موضوع رو در بر نگیره...
پ.ن.1. احساس میکنم حافظه م ضعیف شده! یا برعکس! هرکی اطرافمه حافظه ش فتوگرافیک و عالیه! تا جزئی ترین مسائل و حرفا یادش مونده... کار واسه من که یکیو ببینم فقط یادمه که چند بار دیدمش و حرف زدیم(اونم کلیات صحبت ها و نه جزئیات) یه ذره سخت میشه! هرچی میام بگم میگن :"آره قبلا گفتی"
پ.ن.2. پری از پیله ش در اومد! دو روزه چسبیده بهش و پرواز نمیکنه! بدنش نسبت به بالاش خیلی بزرگه!
۹۰/۰۳/۲۸