آنقدر زمین خورده ام که بدانمبرای برخاستننه دستی از برونکه همتی از درونلازم استحالا اما...نمی خواهم برخیزمدر سیاهی این شب بی ماهمی خواهم اندکی بیاسایمفردافردابرمی خیزموقتی که فهمیده باشم چرازمین خورده ام...
پ.ن.1. فریبا عرب نیا
پ.ن.2. مـــن برای " تنهــا نبـودن " آدمهای زیادی دور و برم دارم. آن چیزی که ندارم کسی برای " بـا هـم بـودن " اســـت.
پ.ن.3. فاصله های بین امتحانا افتضاح بود و همیشه بیکاری فرصتیه برای خرابکاری... باید حتما مشغول باشی که فکرت نتونه الکی اینور و اونور بره! ولی پرکاری میشه شب نخوابیدن و بیخوابی اعصابتو تعطیل میکنه و اینم یه جور مشکل درست میکنه!... فعلا که این روزا درگیر "حرف اضافی زدن" و "سکوت بی موقع" هستم! زمان مناسب انتخاب کردن هنوز دستم نیومده! گاهی حرفی میزنم که نباید و گاهی سکوتی میکنم که نباید!
پ.ن.4. چه بارونی میاد بابلسر... هوا جون میده واسه... به دیدنشون کفایت میکنم! ما بچه ی کوهیم! دریا پسته واسمون! ولی خوش به حالشون...
پ.ن.5. از الان غصه ی تابستونو دارم... کاش یهو میرفتیم پاییز! از گرما و خورشید تیر و مرداد خوشم نمیاد...
پ.ن.6. امتحانا خوب بود و نبود! اهمیتی هم نداره! رک بهمون گفتن معدلت خوب باشه و ارشد کاری نکنی به هیچ دردی نمیخوری! دانشجویی باش که معدلت 12 باشه و با "قر و ادا" از استاد نمره بگیری ولی ارشد رتبه بیاری!!! استاده داریم؟ آبرو هم رتبه هاشو برد!
پ.ن.7. خیلی وقته فهمیدم توانایی نه گفتن ندارم! و حتی دروغ گفتن! واسه همینه که خیلی جاها به مشکل برمیخورم!
پ.ن.8.طرف رو باهاش یه روز اردو بودی! گفتی و خندید و اب بازی کردی و قایق سواری... فرداش تو دانشگاه انگار نمیشناسنت!
اون یکی دیگه رو هر دفعه میاد از امتحان حالشو میپرسی! میگی طفلکی ورودی پایین تره! آشنا ببینه شاید احساس راحتی کنه! یه روز بعد تو چشمات نگاه میکنه و سلام نمیکنه! دریغ از یه لبخند!
نمیدونم والا! به قول عطیه ما با همه فرق داریم انگار! دیگه من که پسر نیستم که بی محلی بهم رو افتخار تلقی کنه! دخترم! از جنس خودت!... با ما به ازین باااااااش... من که بهت احتیاجی ندارم! دوستی همینه که بهم نیاز نداشته باشین اما بازم بخواین با هم باشین! میل خودته!
۹۰/۰۴/۰۲