557 - گاهی جواب تمام سوالای آدم توی سر خود آدم هست! اینو وقتی فهمیدم که یادداشت های 2 سال پیش همین م
شاید همه چی اون چیزی نباشه که تصور می کنی! یا حتی ترسناک تر اینکه شاید هیچ چیز اونی نباشه که فکرشو می کردی... یهو فقط یه تلنگر کافیه تا تمام چیزایی که بهشون دلبسته و وابسته بودی بشن "هیچ" . و بعد که دنبال "همه چیز" می گردی بفهمی که با وجود میانگین چهل سالی که وقت داری باز هم کم خواهی آورد. تما رویاهات، فکرات، امیدهات تبدیل میشن به عجز و ناامیدی و ترس... ناامیدی که نه! چون برگشت از امید و توکل به خدا باید به پشتوانه ی یک جایگزین باشه و تو این وانفسا کی میتونه؟!؟
خودش یه حسو قرار میده. خودش راهو نشون میده و خودشم تو مقصد میشینه. اما چطوری فقط با هفتاد سال؟ مطمئنا نمیشه با روزی 2-3 ساعت مطالعه به جایی رسید و می ترسم ازینکه مثل یک زاهد کنج عزلت بسینم و تمام زندگیم صرف عرفان و فلسفه و تفکر شه. میدونم بد نیست! میدونم مایی که بهمون میگن آدم، خلیفه ی خداییم. میدونم که باید معرفت داشته باشیم نسبت بهش. اما خدا از هرکسی به اندازه ای میخواد که بهش داده.
این همه آدم که حتی فکرشون به این چیزا خطور نمیکنه میتونستن جای من باشن و من هم... همونطور که خودش گفته "فراموشکار". و آیا فراموشی جزا داره؟ هرچی فک میکنم می بینم هنوز اونقدر بزرگ نشدم که بخوام از تمام لذت های اینجا بگذرم. و از وقتی که قراره بذارمش کنار انگار همه چیز قشنگ تر از قبل میشه...
پ.ن.1. روز اول کلاس حفظ... مسئولیت هایی که معلم محترم بهمون یادآوری کردن. ترسیدم. گذاشتمش کنار!
پ.ن.2. میانگین مطالعه. روزی صفر ساعت. هرچوقت سر آدم خلوت نمیشه و همیشه هم بیکاری!
پ.ن.3. نیاز به یاد آوری نیس! میدونم! سوره ی اسراء. نعمت های خداوند بی نهایته. درسته خدا همون قدر که بهمون داده ازمون میخواد اما تو صورت کسر هرچی بکاریم، باز هم مخرج کسر بی نهایته و جواب هرکاری که در قبال خدا انجام میدیم میشه "صفر"
پ.ن.4 صراط میگه کسی که ایمان بیاره به امن میرسه... نه ترس از آینده داره و نه پشیمونی از گذشته
پ.ن.5. اول فروردین 1390. شاید حالی که داشتم خیلی پاک تر از الان بود اما همین اندازه و شاید کم تر سردرگم بودم. قرآن رو باز کردم. سوره ی رعد بود. :" ان الله لا تغیر القوم حتی یغیروا ما بانفسهم " (املاشو چک کنین. عربیم نابوده!)
۹۲/۰۱/۰۹