برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شبها بر کف اتاق میخوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،... چه کسی...؟! چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟
بعد نهار رفتیم به سمت چالوس و آستارا تا عمو علیرضا اونجا به ما ملحق شه...
شب رو تو تنکابن موندیم... میخوایم شام رو بیخ گوش دریا بخوریم...
پ.ن. آرمان فسقلی ۵ ساله اومده به من میگه :"منچ شاخی؟" (مدل دعوت کردن پسرای امروزی!)