همیشه از اینکه کسی بخواد با پارتی برام کار پیدا کنه بیزار بودم. چون از کسایی که با پارتی کار پیدا کردن خوشم نمیاد. و نمیخوام از خودم خوشم نیاد! پس بیخیال کلیه ی پارتی بازی هایی ممکن و "معرفی" و "پیشنهاد" هایی که بابا و مامان میتونستن انجام بدن، شدم و گفتم باید یه جوری خودم راهو پیدا کنم.
درد عمیقی که وجود داره اینه که آدمهایی هستن که خیلی خیلی راحت به همه چی میرسن. و این ارزش خیلی تلاشها رو از بین میبره. مورد اول "کار در خانه" ای که برام پیش اومد، دوست خاله م بود. دانشجوی ارشد بیوتکنولوژی. که از من خواست براش پروپوزال بنویسم. اول بهم برخورد "ینی چی دانشجوی ارشد نتونه خودش سرچ کنه، مقاله پیدا کنه، ترجمه کنه، و پروپوزال بنویسه؟" . بعد دیدم چقد خودم برای تکمیل اون پایان نامه که هیچ ارزشی نداره زحمت کشیدم. که چقد مهدی برای تکمیل دکتری ش داره زحمت میکشه و روزی 16 ساعت پای لپتاپ میشینه و ضعیفی چشم و آرتروز گردن و درد مفاصل میگیره.
اما نهایتا دیدم که این خانم هیچوقت نمیره دنبال "یاد گرفتن ماهیگیری" . دنبال یک ماهی سفید تپل خوشگل میگرده که از آسمون بیفته تو دامنش.
و بعد دیدم که چه انسانهایی اطرافم دارن مفت مفت به معنای واقعی لیسانس و ارشد و دکتری میگیرن بدون اینکه حتی من یادم بیاد حرفی از دفاع زده باشن، یا تو ترجمه ی یک مقاله کمک بخوان، یا حتی بدونن "نیم فاصله" رو چطور میشه با کیبورد زد...
پس پا گذاشتم روی وجدانی که می گفت "کسی که میخواد لقبی بگیره باید براش زحمت کشیده باشه"، و قبول کردم پروپوزالش رو براش بنویسم. اما خیلی درد عمیقیه. خیلی...
پ.ن.1. درد عمیق تر وقتیه که طرف میخواد زنگ بزنه یه دور از رو متنی که تو براش نوشتی برات بخونه که اشتباه چیزی رو نگه.
پ.ن.2. درد خیلی عمیق تر اینه که ازت بپرسه :" میتونم من نمونه ی خون زنان 30 سال رو جمع کنم اما تو پایان نامه و پروپوزالم بنویسم زنان باردار؟" و من سعی کنم براش توضیح بدم که شاید مقاله ای که بعدها استاد عزیزت واسه بالا بردن درجه ی دانشیاریش بنویسه منبع کار خیلیا بشه. شاید کسی چک نکنه درستی نمونه ها رو، اما شاید یک نفر یک جایی رفرنس کارش تو باشی.
پ.ن.3. و نمیدونست SPSS چیه.و گوگل اسکولار رو تا حالا نشنیده بود.
پ.ن.4. حتی دلم نمیاد واسه این کار ازش پول بگیرم. مگه سرچ تو گوگل و ترجمه ی 7 تا مقاله اونم 6-7 خط از هرکدوم چقد میشه؟!
پ.ن.5. به کجا میریم؟