فک کن خونه خاله ی مامانت دعوت باشی، بعد وقتی میری اونجا ببینی کل خونه رو تزئین کردن... اونم به خاطر تولدت... درسته با تأخیر اما کاملا غافلگیر کننده... آدم روز تولدش انتظار هر سوپرایزی رو داره، اما بعدش دیگه نه. و بعد یک کیک بزرگ خوشمزه با تبریک تولد از طرف همسرت که کیلومترها دورتره... و فوق العاده بود..
پ.ن.1. وات دِ هِل ایز هپنینگ تو دِ وُرلد!؟
پ.ن.2. با وجود تمام برنامه ها و نقشه ها برای قلاب بافی، آخرش هم به همون "شالگردن و دستکش و کلاه" بافتن رسیدم. پتوهای چهل تیکه یا خیلی سخت بود یا خیلی قدیمی.
پ.ن.3. باید روبرو شد. با هرچی که ازش میترسی... و یک دفتر آماده ست برای نوشتن تمام چیزهایی که وقتی هوا تاریک میشه و برق ها خاموش، باعث میشه چشمات تا نیمه های شب بسته نشن. برای ترس از مرگ تجویز ویژه ای دارید!؟ (غیر از کتاب و مستندهای NDE و فیلم)
پ.ن.4.بعد اینکه به زیر و بم کیک رنگین کمانی مسلط شدیم، شروع کردیم به پخت کوکی های کره ای که تزئینشون شاید دو ساعت تمام طول کشید و موادمون تموم شد اما هنوز کوکی باقی مونده بود.
پ.ن.5. جاصل تلاش های تا ساعت 11 شب: