چه توفیری دارد
آمدن یا نیامدنت
وقتی من
لحظه به لحظه زنده مانده ام
برای دوست داشتنت...
پ.ن.1. به این امید که شاید به دیدنم آیی/ به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم (آرش شفاعی)
پ.ن.2. دو روزه میام... این شعرا رو مینویسم... عکس رو میذارم. اما دیگه نمیدونم چی بگم. میگن نیم عمر غم و اندوه و حس های بد نزدیک به 30 ساعته. و نیم عمر حس شادی و اینا 6 ساعت. فک میکنم برای همینه که مردم روزهایی که خوب نیستی رو بیشتر یادشون میمونه تا روزهایی که حالت خیلی خوبه... شاید برای همینه که سخته نوشتن. که چند پستِ که مینویسم حالم خوش نیست... و نمیخوام من بدون حال خوش موندگارتر باشه. مگه رمان مؤدب پوره!؟
پ.ن.3. میگم :"خب که چی؟ اون دنیا داره زندگیش رو میکنه. بدون تجربه های درد و دلتنگی. چرا بیاریمش اینجا؟" مامان میگه :" هر بچه ای که به دنیا میاد ینی خدا هنوز به آدما امیدواره... وگرنه براش سخت نیس که همه چی رو قطع کنه. پس تو کسی نیستی که به جای خدا و کسی که "
قراره بیاد تصمیم بگیری."
پ.ن.4. عشق قشنگترین و دردناک ترین و بی رحمانه ترین حسیه که میتونی تو این دنیا تجربه ش کنی. ترس داره، هیجان داره، دلتنگی داره، بیشتر از اون چیزی که بهت میده، ازت میگیره... ینی داوطلبانه بهش میدی. و کاملا راضی هستی ازین جریان... احمقانه ست. قشنگترین دردناکترین بی رحمانه ترین احمقانه ترین باارزش ترین ایثار دنیا.
پ.ن.5. توصیه میکنم به فیلم " چیزهایی هست که نمیدانی..." و "قصه ها" (سکانس دیالوگ پیمان معادی و باران کوثری)
پ.ن.6. تنها راه حل اینه که الان، همین الان، تو لحظه زندگی کنی. و خیلی تمرین سختی ه. اینکه تو هجوم تمام افکار یهو بگی :"هیس! الان میخوای چی کار کنی!؟" -" میخوام راه برم" -"پس فقط راه برو"
پ.ن.6.1. در خودم هرچه فرورفتم و ماندم کافی ست/ رو به بیرون زدن از خویش دری میخواهم... (مهدی فرجی)
۹۴/۱۰/۲۴