وقتی تولد آدم نزدیکه، بیشتر و بیشتر و بیشتر به این فکر میکنی که یکم به این چندین سالی که گذشته معنا بدی. ینی حداقل به خودت بفهمونی که این 26 سال الکی نبوده. و انسانی که 26 سال صلاحیت زندگی کردن رو داشته، ارزش اینو داره که بهش فکر بشه و رسیدگی بشه.
برای همین مثلا دیشب 2 دقیقه بیشتر مسواک زدم.
امروز صبح 2 ساعت بیشتر خوابیدم.
اتاقم رو گردگیری کردم.
موهامو مدل جدید بستم.
گلدون گلم رو عوض کردم و چند تا قلمه ی جدید زدم.
میز کارم رو مرتب کردم.
بادکنک های جشن تولدم رو جلوی چشمم آویزون کردم.
آینه اتاق رو پاک کردم و برای خودم یک آهنگ جدید تمرین کردم و هدیه دادم به خودم.
چندتا لباس جدید برای خودم کادو خریدم.
احتمالا این کارها فقط تا آخر شب ادامه داشته باشه.
تمام کارهایی که به خودم بگه که چقد برای خودم مهم هستم. که این 26 ساله شدن مهمه. آدم هرروز 26 سالش نمیشه!
پ.ن.1. سوپرایز تولد عالی بود. فکر اینکه از صبح یک عالمه آدم در حال تکاپو باشن برای جشن تو. اونم 4 روز زودتر و بعد یک سخنرانی که چقدر سوپرایز دسته جمعی برات اذیت کننده ست!! بنابراین هیچ حدسی نمی زدم. و یک غافلگیری واقعی بود . ممنون از مهدی عزیزم برای تمام تدارکات. که هربار کاری میکنه که کیفیت حضورتش به کمیت اون بچربه :) ... ممنون از بابا و مامان و عمو و فهیمه و هستی که تمام اون بادکنک ها رو با نفس خودشون باد کرده بودن (چون فک میکردن تلمبه ای که مهدی خریده در واقع بمب و فشفشه ست)...
پ.ن.2.