درس «هدیه های آسمان» داشتیم. کلاس پنجم.
عطیه پرسید : خانم اگه دروغ بگیم خدا ما می بخشه؟
گفتم : می بخشه. اما شما هم باید پشیمون شده باشی و فهمیده باشی کارت اشتباه بوده و دیگه تکرارش نکنی.
ستایش پرسید : خب اگه دفعه اول بخشید و ما دوباره دروغ بگیم باز هم می بخشه؟
گفتم: می بخشه. اما هنوز شرطش اینه که واقعا پشیمون شده باشی.
عطیه دوباره پرسید : خدا تا چندبار می بخشه؟
گفتم : خدا خیلی مهربونه. می بخشه. فک کن یک کار بدی کردی . مامانت تو رو دعوا می کنه اما بعد که معذرت میخوای می بخشه درسته؟
تایید کردن.
گفتم حالا دوباره کار بد رو تکرار کن. مامانت تا آخر عمر باهات قهر می کنه؟
گفتن نه. میبخشه.
گفتم دفعه ی دهم و یازدهم چی؟ نمی بخشه؟
گفتن می بخشه اما دیگه ما خجالت می کشیم.
گفتم دقیقا همینه. خدا همیشه می بخشه. چیزی که باعث میشه ما عذاب داشته باشیم حس شرمندگی و کم گذاشتن ه در برابر این همه بخشش و مهربونی.
پ.ن.1. ذهن بچه ها خیلی فعال و بازه. خیلی. نمیشه پیچوند. نمیشه با ترس از آتیش و آویزون شدن از مو و دست و گوش و گردن هدایتشون کرد. خیلی متفاوتن. سوالاتی می پرسن که شاید چند روز زمان لازم داشته باشی در موردش تحقیق کنی. و اونقدر سوالاتشون گسترده س که میبینی از درس حضرت مسیح می رسی به دوزخ و زندگی ابدی و عالم قبل از تولد. کلاس های درس «هدیه های آسمان» یک چالش عرفانی و مذهبی شده. نه برای بچه ها. برای من. برای اینکه در مقابل سوالاتشون چه پاسخی بدم که نه اونا رو بترسونه و نه اینکه جسارت بیش از حد بهشون بده. خوف و رجای خودمون. و این مسئولیت بسیار سختیه.
پ.ن.2. مشکلات بسیار بزرگتر تو درس اجتماعی ایجاد میشه. سوالاتی میپرسن که گاهی بنیان و اساس همه چی رو زیر سوال می بره و اگه بخوای بهشون حقیقت رو بگی احتمال آسیب دیدن هست و اگه بخوای بهشون دروغ بگی تا ذهنشون آروم باشه تو هم شدی یک نفر مثل تمام اونایی که دارن کتمان می کنن و سرشون زیر برفه. هنوز مطمئن نیستم که بخوام اینجا از این چالش ها بنویسم :) شاید من هم خیلی محافظه کار شدم.
۹۵/۱۲/۲۰