~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

51- حی علی الفلا…خن چشمت ! …پرنده : عشق !

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ

او رفت ! …
رفت ؟!
هی ! تو ! چرا دست روی دست … ؟!
تو که نشسته ای و در این بیتهای پست -

- هی دور می زنی و غزل دوره می کنی !
پاشو !…تمام شد غزلم !…قافیه شکست !!

او رفت ! …هی تو !… داد بزن !…حنجره بشو !
چون که گلوی خسته ام از بغض بسته است

فریاد کن :
آهای ! چه اینجا چه جلجتا !
من ماندم و صلیب …سه تا میخ آهنی !

زخمی ست دست و پام ولی …آی… آی… آی !
زخمی ست روی قلب : …لٍماذا تَرَکتَنی ؟!

حالا که من توام ، تو منی ، می دوی ؟! …کجا ؟!
لولاک ما خَلَقتً غزل مثنوی… کجا ؟!

این شعر شطح نیست ، جنون مضاعف است !
لیلی تویی که قیس به هذیان مکلف است !


پ.ن.1. رمان جدید مودب پور با عنوان "شب پره ها"... گول اسم نویسنده ش رو نخورید. درسته تو این کتاب دوباره برگشته به حس و حال کتاب های اولش، و درسته که دلم برای شخصیت طنز همیشگی داستان های تنگ شده بود، اما خوندنش چیزی بر ما نیفزود... یک رمان با مضمون اجتماعی با سبک خاص اولیه مودب پوری که صرفا جهت استراحت مغز پس از خوندن کتاب های وزین تر توصیه میشه.


پ.ن.2. دلم میخواست صدام و اجرام اونقد خوب بود که میتونستم شعر بخونم... اونطوری که تو ذهنم کلمه هاش میرقصن رو بتونم بخونم. و این شعر فوق العاده س. و از خوندنش خسته نمیشم... کاملش رو اینجا بخونین...


پ.ن.3. «حیف که سیب را هر کار کنی سیب است و یاد نمی گیرد نوبرانه بودن را. کم بودن را. گران و دست نیافتنی بودن را. بد و بی خاصیت بودن را و همیشه خوب نبودن را!...» کانال تلگرام باب استفعال رو دنبال کنید...


پ.ن.4. دفاع مِهدی عالی بود... هرچند ماها شبیه یک علامت تعجب و سوال سر دفاعش حضور داشتیم که از پرسش و پاسخ دو ساعته داورا و اساتید باهاش چیزی متوجه نمیشدیم... اما عالی بود... و مهم تر از همه اینکه بلاخره تموم شد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۴
خانوم سین

50-

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ب.ظ

میریم سمنان.

آماده برای دفاع :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۵
خانوم سین

49 - من پیش از تو

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ

- من یک بار بلیت هواپیما به استرالیا گرفتم.هرچند نرفتم.

با تعجب به من نگاه کرد.

- مهم نیست... شاید روزی رفتم. 

+ نگو شاید. کلارک باید روزی ازینجا بروی. به من قول بده که باقی عمرت را توی این خراب شده نمانی... من اصلا نمی توانم فکرش را بکنم که تو همه عمرت را اینجا بمانی... تو خیلی جوان هستی، خیلی پرشور...

صورتش را از من برگرداند.

+ آدم فقط یک بار به دنیا می آید. وافعا وظیفه داری حتی الامکان بهترین زندگی را در پیش بگیری....
(جمله اصلیش خیلی دلنشین تره. رجوع به پ.ن.5.)



پ.ن.1. رمان عاشقانه من پیش از تو، نوشته جوجو مویز، از سری  رمان های 600 صفحه ای که باید صفحه صفحه شو بخونی و لذت ببری. یک داستان عشقی عجیب و زیبا...

پ.ن.2. فیلمش هم ساخته شده اما اکران نشده. ممکنه تریلرهاشو دیده باشین... به خاطر بازی امیلیا کلارک (مادِر آو دراگونز خودمون) یکم شلوغش کردن :) اما خوندن کتابش توصیه میشه. -از جمله کتاب هایی که فک کنم بهتر از فیلمش باشه :)-

پ.ن.3. یک مرکز تو سوئیس هست که به بیمارای صعب العلاج کمک میکنه تا خودکشی کنن. داستان در مورد یک مرد فلجه که برای 13 آگوست تو همون مرکز جا رزرو کرده، و تلاش های پرستارش برای امیدوار کردن اون به زندگی... «117 روز وقت دارم تا ویل ترینر رو قانع کنم تا بپذیره انگیزه ای برای زنده بودن داره»

پ.ن.4. «بعضی اشتباهات، عواقب بزرگتری از بقیه دارن. اما نباید اجازه بدی که نتایج یک اشتباه چیزی باشه که تورو تعریف میکنه. تو؛ کلارک، این حق انتخاب رو داری که اجازه ندی این اتفاق بیفته.»

پ.ن.5. «You only get one life. It's actually your duty to live it as fully as possible»



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۵
خانوم سین

در ادامه پست 47

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ب.ظ

فیلم گتسبی بزرگ را ببینید...

ما دیدیم. 

و از آن روز همواره داریم میبینیم... :) 


پ.ن.1. معمولا فیلم ها به خوبی کتاب نیستن. گتسبی بزرگ استثناست... 

پ.ن.2. گتسبی به "نور سبز" ایمان داشت، به آینده‌ی لذتناکی که سال به سال از پس ما می‌گذرد. اگر این‌بار از چنگ ما گریخت چه باک - فردا تندتر خواهیم دوید، و دست‌هایمان را به دوردست‌ها درازتر خواهیم کرد... و سرانجام یک بامداد خوش - در قایق‌هایمان بر خلاف جریان آب پارو می‌زنیم، و پیوسته به سمت گذشته رانده می‌شویم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۰
خانوم سین

48- فیلمانه

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۱۰ ب.ظ


     1. هستی با ذوق گفت :" داشتم اینستا چک میکردم. یک عکس دیدم گفتم اِ سیمین!!! بعد که عکسو باز کردم دیدم شهرزاده..." ... اندر احوالات شباهت با شهرزاد موارد زیادی منتقل شده. جالبه که بدون هیچ شباهتی در جزئیات چشم، بینی، فک و دهان، فرم صورت، پیشونی ولی یک شباهت کلی که هر کسی اینو میگه. باید کشف کنیم که چیه که بعضیا رو یاد بعضی دیگه میندازه بدون اینکه چهره شون حتی 50% هم شبیه هم باشه... 

     2.هفته پیش، بعد از مدت ها انتظار، وقتی زودتر از همه خبر زنده شدن جان اسنو رو میذاری اینستا و به مبهوت شدگان و غافلگیرشدگان میخندی، این هفته همون بلا سر تو میاد :) و یک نفر، عکس که هیچ، یک فیلم از قسمت سوم رو میذاره و تا میای ردش کنی، کاملا متوجه میشی که این قسمت چی در انتظارته :)) پس بچشید آنچه اندوخته اید...

     3. فیلم The Choice محصول 2016 و فیلم The Danish Girl  محصول 2015. دو تا فیلم با داستان مختلف اما هردوتا راجع به "تصمیم گرفتن..." راجع به اینکه یهو بیخیال تمام زنجیرها و قوانین و روابط و هنجارها و آدم ها بشی... و اونی بشی که میخوای... با کسی باشی که میخوای... طوری زندگی کنی که میخوای. و بله... با هزینه های خیلی سنگین.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۱۰
خانوم سین

47- گتسبی بزرگ

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ق.ظ

در سالهایی که جوان تر و به ناچار آسیب پذیرتر بودم، پدرم پندی به من داد ... وی گفت :" هروقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا همه ی مردم مزایای تورو نداشتن."


پ.ن.1. از کتاب «گتسبی بزرگ» نوشته اسکات فیتزجرالد - یک کتاب خوب یا باید به زبان خود نویسنده خونده شه، یا با ترجمه یک مترجمی که میتونی شخصا باهاش ارتباط برقرار کنی. متاسفانه من نتونستم با نسخه کریم امامی ارتباط برقرار کنم. 

پ.ن.2. « نزدیک پنج سال! حتی در آن بعدازظهر یقینا لحظه هایی وجود داشت که در آن، دیزی واقعی، به پای دیزی رویاهای گتسبی نمی رسید؛ نه به خاطر عیب های خودش بلکه به علت جوشش حیاتی توهم غول آسایی که گتسبی در ذهن خود ساخته بود.... از حد دیزی بزرگتر شده بود، از حد همه چیز گذشته بود. گتسبی خودش را با شور آفرینندگی در آن غرق کرده بود و پیوسته به آن افزوده و هر پر رنگینی را باد برایش آورده بود، به آن چسبانده بود.  هیچ آتش یا طراوتی قادر نیست با آنچه آدمی در قلب پر اشباح خود انبار می کند برابری کند. »

پ.ن.3. برداشت خاصی ازین کتاب نداشتم. شاید به خاطر همون عدم ارتباط با زبان مترجم باشه. فیلمش رو گذاشتم برای دانلود. شاید نکته ی بیشتری از چیزی که خوندم رو بهم بده.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۵۲
خانوم سین

46- زنجیر پی زنجیر...

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۹ ب.ظ

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر...



پ.ن.1. طبق ابیات بالا که مولانا میفرماید، واسه هر چیزی دو دوتا چهارتا نکنید. گاهی اوقات باید کلا "در جریان" باشی فقط. 

پ.ن.2. به جای آدمها عاشق کتاب ها بشین. کتاب ها همه شون سر تا ته یک کرباس نیستن. هر موفع هم خسته شدین میتونین عشقتونو عوض کنین بدون عذاب وجدان. کتاب ها هم ناراحت نمیشن. :)

+ به نمایشگاه کتاب امسال تهران نمیرسیم. البته تا تهران رفتن و برگشتن خودش مستلزم هزینه زیادیه و البته با تشکر از انتشاراتی که کتابهاشون رو به صورت جزئی و با سفارش تلفنی ارسال میکنن. البته قدم زدن بین راهروها و اون همه کتاب و غرفه لذتش فوق العاده ست. کتاب خوب داشتید معرفی کنین. البته با ذکر مترجم. 

++ یک مترجم خوب میتونه یک کتاب رو عالی معرفی کنه و طبیعتا برعکس. «گتسبی بزرگ» با ترجمه ای که دارم رو نتونستم حتی تا نصفه ش بخونم. هیچ انگیزه ای ندارم بدونم که «خب بقیه ش میشه؟!»

پ.ن.3. اردی بهشت... :)


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۵۹
خانوم سین

45- دزیره

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۲۵ ب.ظ

تاریخ جهان از سرنوشت همه آدمها تشکیل شده است. تنها کسانی که حکم مرگ صادر می کنند، یا درست بلدند توپخانه را کجا کار بگذارند و چگونه شلیک کنند نیستند که تاریخ دنیا را رقم می زنند. به گمان من دیگران هم -منظورم این است که این آدم هایی که سر از بدنشان جدا شد، یا آن هایی که توپ به طرفشان نشانه گیری شده است، به طور کلی همه مردها و زنانی که زنده اند، امیدوارند و آخر سر هم می میرند، به نحوی تاریخ جهان را رقم می زنند.



پ.ن.1. رمان دزیره. بیوگرافی برناردین اوژنی دزیره کلاری، ملکه سوئد (و البته اولین عشق ناپلئون) نوشته آن ماری سلینکو. اگه طرفدار تاریخ، فرانسه، عشق و درگیری های احساسی یا زندگی های سبک قرن 18 و 19 با دامن های پفی و کلاه های بزرگ و توری هستین همه ی این آیتم هارو یک جا داره. 


پ.ن.2. کسانی که تاریخ نمیخوانند، محکوم به تکرار آن هستند...

پ.ن.2 و نصفی. برادرم و همه آشنایان ما از روبسپیر متنفر بودند. ولی هیچ کس حرف دلش را به زبان نمی آورد، چن با خطر مرگ روبرو می شد. می گویند روبسپیر همه اعضای دادگاه انقلاب را مأمور کرده بود در مورد رفتار کلیه کارمندان دولت به او گزارش بدهند. حتی گفته می شود زندگی هر همشهری غیر کارمند هم زیر نظر این مأموران است. او اظهار کرده است که همشهری مبرا از سرزنش کسی است که زندگی بی آلایش و ساده ای داشته باشد و از هرگونه تجملی بپرهیزد... حتی دیگر کسی حق ندارد در کوچه و خیابان برقصد، در حالی که تا کنون این تنها تفریح مردم در روزهای جشن بود که هیچ خرجی هم نداشت. 


پ.ن.3. فیلمش هم هست. البته که تصور کردن ناپلئون در هیبتی مث مارلون براندو خیلی خیلی لذت بخشه اما خب هیچ چیز جای کتاب رو نمیگیره.



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۵
خانوم سین

44- I wish I was four

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ

There's so much of "place" in the world. There's less time because the time has to be spread extra thin over all the places, like butter. so all the persons say "Hurry up! Let's get going! Pick up the pace! Finish up now!". Ma was in a hurry to go "boing" up to Heaven, but she forgot me. Dumbo Ma! So the aliens threw her back down.



پ.ن. فیلم Room رو اگه ندیدین حتما امشب از حجم دانلود رایگان شبانه تون 700 مگ کنار بذارین و دانلودش کنین.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۰۰
خانوم سین

43- سال نو... سال تو

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ


میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...


پ.ن.1. سال نو مبارک برای همه مون. تو روزایی که پر بود از پیام تبریک های قلمبه سلمبه، در جواب تمام تبریکات سلامتی آرزو کردم و شادی... که تا وقتی تنت سالم نباشه و دلت شاد، نمیتونی از داشتن یا نداشتن ثروت و شغل و ماشین و خونه و سفر لذت ببری. 

پ.ن.2. میگن آرزوهاتون رو بنویسید... چون آرزوها وقتی مکتوب میشن تبدیل میشن به "هدف". پس قابل دسترس میشن... اهدافمون رو لیست کردیم. قرار نیس امسال کوهی جابجا شه، یا قانونی عوض شه، یا گام بزرگی برداشته شه. تغییرات کوچیک هستن اما امیدوارم تأثیرگذار باشه.

پ.ن.3. فال حافظ اول سال هم خیلی خوب همراهی کرد. 

پ.ن.4. اینکه هر روز دوباره ساعت تکرار میشه، اینکه فصل ها تکرار میشن... همیشه آدم رو گول میزنن که انگار داره رو یک مسیر دایره حرکت میکنه. که اگه امروز ساعت 8 صبح روز 2 فروردین فلان کار رو انجام نداد، یک 8 صبح روز 2 فروردین دیگه، 365 روز بعد، در انتظارش هست. کاش یه جورایی میشد "خطی" بودن مسیر رو باور کرد. نه گردش دور یک مسیر دایره ای شکل رو. اینطوری خیلی داستان عوض میشد. 

پ.ن.5. خدا با ما نشسته چای با غنچه گل محمدی مینوشه... تو فنجون های گل گلی، رو یک تراس رو به باغ گیلاس.

پ.ن.6. نمیدونم استیج رو دیدین یا نه، اما قطعه "خواب و خیال" با صدای حامد نیک پی و شعر هوشنگ ابتهاج رو فراموش نکنین. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۰
خانوم سین