[عنوان ندارد]
يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۸۹، ۰۷:۴۰ ق.ظ
راز اشک ها ٬ چکیدن است
راز جوی ٬ آب
راز بال ها ٬ پریدن است
راز صبح ٬ آفتاب
راز های واقعی ٬ راز های برملاست
مثل روز ٬ روشن است
راز این جهان خداست.
پ.ن.۱. شام مهمون الهه و اقا مصطفی بودم... شب خوبی بود...فقط به بهای ضبط شدن کارت خوابگاهم! شانس هم ندارم که... مسئول نگهبان خوابگاه و دانشگاه -یک پیرمرد عینکی و عصبانی و سخت گیر- چند بار مگه میاد سر بزنه؟ دقیقا همون روزایی میاد که من یک کار خلاف قوانین انجام میدم!
۲ بار اومده و اونم یه بار دیشب که به جای ۸:۳۰ ساعت ۹:۱۰ رسیدم خوابگاه و یه بارم همون موقعی که با مانتو رنگی رفتم دانشگاه.... شانسسسسسسسسسسسسسس...
پ.ن.۲. خبر عجیبی بود و خودمونم توش موندیم... سمیه خودکشی کرد... فقط همین!
پ.ن.۳. "سمفونی مردگان" از عباس معروفی کتاب جالبیه که دارم میخونم...
دیروز" سه تار" جلال رو خوندم و موقعی میرفتم کلاس تو توهم این بودم که نکنه یکی بیاد ویولونمو ازم بگیره!!
پ.ن.۴.کلاس ندارم ولی اومدم دانشگاه... حس خوبیه! انسان در اسلام رو حذف کردم به صورت اجباری... مثل اینکه خدا نمیخواد من با دکتر اسماعیل پور کلاس داشته باشم... اگه میدونستم حذف میکنم بیشتر باهاش بحث میکردم جلسه ی پیش!