~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

[عنوان ندارد]

يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۸۷، ۰۷:۴۸ ب.ظ
مامان و بابا امروز ساعت ۸ صبح میرن مکه! با این که بدون اونا کلی برنامه ریختیم اما حس میکنم دلم براشون تنگ میشه! ولی خب باید مستقل بود... نمی خوام اینقدر احساساتی باشم! تا ۱۵ روز شمارش داریم! پ.ن. دو تا رمان از سیدنی شلدون خوندم! کتابای جالب و پیچیده ای بودن!"از رویایت با من بگو" که در مورد یه بیمار چند شخصیتیه و "آسمان به زمین می آید" که قضیه ش قتل های زنجیره ای سیاسیه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۸۷ ، ۱۹:۴۸
خانوم سین

[عنوان ندارد]

شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۸۷، ۰۷:۴۰ ب.ظ
اون میگه همیشه یه نفر به کسایی احتیاج داره که باهاش همدردی کنن! فکر که میکنم میبینم کم نذاشته ولی اونی که من دلم می خواد هم نبوده!(احساس میکنم دارم ناشکری میکنم!) اینو بهش نمیگم چون قلبش میشکنه! ولی... عذاب وجدان دارم! از فکرا و حرفایی که یهو میان تو سرم و وسوسه م میکنن سرش داد بزنم و بهش بگم ولی... جدیدا مقاوم شدم! حتی اشک هم تو چشام جمع نمیشه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۸۷ ، ۱۹:۴۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۸۷، ۰۱:۰۸ ب.ظ
دیروز باغ عمو حسین بودیم! روز خوبی بود!سروش واسم یه آرم طراحی کرده بود:
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۸۷ ، ۱۳:۰۸
خانوم سین

[عنوان ندارد]

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۸۷، ۱۰:۲۲ ق.ظ
مامان و بابا دوشنبه میرن مکه! با سعید و سامان کلی برنامه ریختیم تو این ۱۵ روز! سینما...پیتزا...آهنگ...مهمونی خدا به هممون رحم کنه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۸۷ ، ۱۰:۲۲
خانوم سین

[عنوان ندارد]

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۸۷، ۰۳:۱۱ ب.ظ
"مادام کاملیا" از الکساندر دوما رو امروز تموم کردم! کتابی بود که به هزارتا از کتابای "م.م" یا "ف.ر" می ارزید! داستان یه زن هرجایی که عاشق یکی میشه و به خاطر اون... پیشنهاد میکنم از ۱۰ تا رمان که میخونین حداقل یکیش خارجی باشه و معتبر!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۸۷ ، ۱۵:۱۱
خانوم سین

[عنوان ندارد]

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۸۷، ۰۷:۲۴ ب.ظ
امشب با آزیتا و امید و سعید و سامان رفتیم سینما! فیلم "زن ها فرشته اند..." نمیشه بگیم فیلم بدی بود اما خب نتونست زیاد منو راضی کنه!کاش همون آدم سابق بودم که با دیدن بی ارزش ترین فیلم ها بازم احساس رضایت میکردم! روزها بدک پیش نمیره!تمرین ویولن...ساختن پازل ۱۰۰۰ قطعه...سیاه قلم...خوشنویسی وشاید چند روز دیگه قالیبافی و تمرین رانندگی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۸۷ ، ۱۹:۲۴
خانوم سین

[عنوان ندارد]

شنبه, ۸ تیر ۱۳۸۷، ۰۸:۲۰ ب.ظ
امروز اولین روز بعد کنکور بود! خیلی خوب بود! تا میخواستم بخوابم احساس میکردم باید زود پاشم به درسام برسم! خاله از مکه برگشت! کلی سوغاتی منتظرمه! امروز فقط کلاس مینوشتم!معرق... ویولن... سیاه قلم... قالی بافی...فرانسه این تابستون باید کلی خوش بگذره!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۸۷ ، ۲۰:۲۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۸۷، ۱۲:۰۰ ب.ظ
فردا جمعه ست! روزی که دعا میکردم زود بیاد ولی حالا که تو ۲ قدمیشم احساس میکنم کاش اصلا نبود! هیچی یادم نیست! ذهنم خالیه!غزالی کی بود؟ اوستا سال چند مرد؟ تصاعد حسابی چنده؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۸۷ ، ۱۲:۰۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۸۷، ۰۸:۰۴ ب.ظ
۷ روز دیگه مونده و من هنوز شیمی پیش نخوندم! امروز آزمونمو گند زدم! میگن دیگه امسال تربیت معلم نمیگیرن! شانس ماست دیگه!رسیدیم پنجم آزمون تیزهوشان ۲ مرحله ای شد!رسیدیم سوم راهنمایی تیزهوشان دبیرستان ۲ مرحله ای شد!اینم از کنکور!خدایا خودت کمک کن!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۸۷ ، ۲۰:۰۴
خانوم سین

روز اول

سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۸۷، ۰۶:۱۰ ب.ظ
روز اول تموم شد! حالا فقط ۹ روز مونده! به عنوان رو ۱۰ روز مونده به کنکور بد کار نکردم! موفق شدم کارتون تارزان رو ببینم! درصد های آزمون علوی امروز هم بد نبود! البته فقط عمومی هاش!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۸۷ ، ۱۸:۱۰
خانوم سین