~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

1-

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۵ ب.ظ

 از خواب رسیده بودم

         دهانم را بو کرد
             سیب می شنید

                    ...

0+ آبا عابدین 

1+ اولین پست بعد از تغییراتی که بلاگفا تحمیل کرد. و 2 سال نوشته ها رو حذف کرد ... شماره ها رو یادم نیس. پس از اول شماره می زنیم. 

2+ بعد از کنسل شدن کلاس زبان فرانسه و انصراف از کلاس زبان انگلیسی، و بعد مشاهده ی هزینه ی بالای کلاس ویولن و دف، به این ضرب المثل بزرگ رسیدم. می فرمایند که : کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. پس شروع کردم به خوندن فرانسه. خودم. تک و تنها. و تا الان بنا به تشخیص سایت 20 درصد در زبان فرانسه "روان" -فلووِنت خودمون- می باشم.
          2.1 + تو پستای قبلیم که پاک شد گفته بودم چقدر دوست دارم زبان فرانسه رو، عطر فرانسه رو، هنر فرانسه رو، تاریخ فرانسه رو ... همه چیز جز قهوه ی فرانسه رو.

3+ رفتم اداره ی کاریابی... برای خیلیا تعریف کردم که چطور به من سمت "منشی" یک شرکت پیشنهاد شد. و چقدر به من برخورد. که به خاطر "موقعیت های شغلی پیشنهاد شده" و عدم قبول اون پیشنهادات توسط من، به من گواهی عدم کاریابی داده نمیشه. و خب حالا که چی؟! انگار پیشنهادات تحصیلی خارج از کشور من معطل آزادسازی مدرکم هستن...
          3.1+ اعتراف کردن سخته. اما گاهی فک میکنم شاید دلیل اینکه من نمیخوام از فائزه صحبت کنم یا بشنوم، اینه که اون چند قدم جلوتر به چیزایی رسیده که من دارم الان به سمتشون حرکت میکنم. اون از 10 سال پیش فرانسه میدونست، و انگلیسی راحت صحبت میکرد، و الان لندن مشغول تحصیله... شاید یه روز به بررسی فاصله ای که بین من و اون افتاده پرداختیم... که چقدر محیط نقش داره در سرنوشت دو نفر که اهداف یکسان داشتند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۵
خانوم سین

نمیدونم چندم- اینجا نیشابور ...

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۴ ب.ظ

وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد!

آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت!
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!

آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت...
نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد...

آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد...

«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»
اینگونه بود ها..! که بغل اختراع شد

 

پ.ن.0. حامد عسگری

پ.ن.1. بعد از مدتها چشم انتظاری، بلاخره سرور بلاگفا درست شد... خیلی وقت بود نبودیم. ینی هر روز مطلبی بود برای نوشتن، اما انگار غیر از بلاگفا نه دست آدم به قلم میره (که بعد کاغذ نوشته ها مچاله شه و با یه پرتاب سه امتیازی راهی سطل آشغال) و نه دلت میاد که سرور رو عوض کنی.
             * فقط من نمیدونم چرا انگار یه تیکه از وسط زندگیم رو قیجی کرده. دقیقا از وقت آشنایی با مهدی به بعد رو...  

پ.ن.2. باید از رم بنویسم... و بعد از برگشت به ایران... و بعدتر از فکر درویش شدن... و بعدترها از نیشابور... و از زندگی جدید. بدون دانشگاه و تحصیل، بدون کار و شغل و فعلا بدون برنامه و هدف.

پ.ن.3. بچه هایی که به دنیا اومدن رو دیدین؟! مخصوصا اونایی که یکی دوماه زودتر به دنیا میان. مثل بجه میمونهای کوچولو میمونن. ینی عملا به غیر از دم، هیچ تفاوتی با یک میمون ندارن. کافیه انگشتتون رو به کف دستش بزنین تا ببینین با چه قدرتی انگشتتون رو میگیره و حتی میتونین با بلند کردن انگشتتون، اون فسقلی رو ببینین که با دستاش از انگشتتون آویزون شده. 
              *فرهاد به جمعمون اضافه شد. یک ماه زودتر. با دو کیلو وزن و شاید 30 سانتی متر قد. که وقتی نگاش میکنی به تناقض خودش و اسمش میخندی. :) 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۴
خانوم سین