~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

پایــــــــــــیز می رسد که مرا مبتلا کند با رنگ های تازه مرا آشنا کند پاییز می رسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه جا کند او می رسد که از پس نه ماه انتظار راز درخت باغچه را برملا کند او قول داده است که امسال از سفر اندوه های تازه بیارد، خدا کند او می رسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییز عاشق است و راهی نمانده است جز این که روز و شب بنشیند دعا کند شاید اثر کند و خداوند فصل ها یک فصل را به خاطر او جا به جا کند تقویم خواست از تو بگیرد بهار را تقدیر خواست راه شما را جدا کند خش خش، صدای پای خزان است، یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند پ.ن.1. سعید قبول شد. مهندسی صنایع امیرکبیر تهران. اتفاق خیلی خوبی بود. و خدش از همه شادتر. دقیقا از یه جاهایی بین دو تا کتفش دو تا بال در آورده بود. باهامون برنگشت خونه. دلم برای دانشگاه تنگ شد. پ.ن.2. تسلیت میگم سوگند عزیزم. همه مون تو بهت و شوک موندیم. و تسلیت به سورنا و سپنتای عزیز.  پ.ن.3. یه جا یه حدیثی بود که گفته بود :" ایمان به قلب کسی وارد نمیشه مگه اینکه اون فرد دروغ رو ترک کنه. چه به شوخی چه به جدی" دارم ترک میکنم کاری رو که یه سالی میشه اذیتم میکنه. متوسل شدم به نشونه هایی که گاه و بیگاه جلو چشمم میان و گاهی خیلی عادین اما نباید باشن!  پ.ن.4. بین انجام دو تا کار موندم. استخاره کردم دوتاش خوب اومد! این انتخاب یعنی من هر تصمیمی بگیرم درسته یا اینکه خدا گفته من نظر نمیدم ببینم خودت چی کار میکنی؟! پ.ن.5. افسردگی بهاییست که آدم برای شناخت خود میپردازد ، هرچقدر به زندگی بنگری به همان اندازه هم عمیقتر رنج میکشی...  پ.ن.6. یه حدیث یا شاید روایت یا شاید نصیحت دیگه داریم که میگه :" هروقت گناهتو پیش خدا معترف شدی و توبه کردی اونوقته که خدا قلبتو لمس میکنه" دیدن بعضی اوقات اونقد از کارایی که کردین بدتون میاد که حتی اگه طرف هم شمارو ببخشه خودتون واسه خودتون جریمه میبرین؟ یه جور وسواسه شاید... ولی وقتی دل آدم آروم نمیشه "م ج ب و ر ه " پ.ن.7. با شادی رفتیم خیام. خوب بود... شادی میگه یادمون رفت فاتحه بخونیم. گفتم :" این بنده خدا که به اون دنیا اعتقاد نداشت ولش کن!" :)) پ.ن.8. ویولن رو فروختم. یعنی با دف تعویضش کردم. رفتم تو کار سنتی! راستی فعل رقص سماع چیه؟! بیا بسماعیم؟ بیا سماع کنیم؟ بیا سماع بریم؟ :-؟؟ پ.ن.9. موقعیت هایی تو زندگی آدم هستن که گاهی آدم واقعا توش میمونه. مثل اینه که جلوت یه بستنی شکلاتی گنده گذاشته باشن با یه پیتزا بگن فقط باید یکیشونو انتخاب کنی. و تو بستنی شکلاتی رو واقعا دوست داری اما گرسنه ته و پیتزا به دردت میخوره. بعد نگرانی بستنی رو انتخاب کنی اما سیر نشی. اما از یه طرف با انتخاب پیتزا دیگه از بستنی خبری نیس :)) (شیفته ی مثالم شدم یعنی) در هر حال موقیع عجیبیه.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۱۶
خانوم سین

536-

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۱، ۱۱:۵۶ ق.ظ
مــرا محکــم در آغــوش بگیـــر ! آنســان که هیــچ راه فــراری نــداشته باشــم . شب هـــای اینجــا آنقــدر دلگیــر است که ســوت قطــار های نیمه شـب ... هــر آدمــی را وســوسه می کنـــد که بـــرود و هیــچ وقت بــاز نگـــردد !!! پ.ن.1. میلاد تهرانی پ.ن.2. از خود اینروزام م ت ن ف ر م! زیادی حساس... زیادی دلسوز... زیادی پشیمون... زیادی مستاصل... زیادی نگران... زیادی د و س ت د ا ش ت ن ی ... زیادی غمگین... زیادی متاسف... زیادی تو چشم... پ.ن.3. سازمان سنجش برنامه ی جدید درآورده. یک پروسه ی 3 مرحله ای. که از مرحله ی یک بالاتر نمیره اصلا!! پ.ن.4. بعضی اوقات اونقد سطح توقعمون اومده پایین که وقتی یکی به خاطر شوخی نادرستش ازت معذرت میخواد تو جوابت اینه :" اوففف بیخیال دیوونه! چیزی نبود که :|" پ.ن.5. وقتی آگزیمورون باشی یعنی در آن واحد میتونی برای محدوده ی وسیعی از سلیقه ها، اخلاقها، برخورد ها و رفتارها یک زمینه ی مشترک پیدا کنی... و اینطوری پهنه ی افرادی که باهات سازگارن گسترده میشه. حتی اگه نخوای! ولی به همون اندازه توی خودت به کشمکش میرسی. گاهی نمیدونی تو همین لحظه باید چطوری باشی! دموکرات یا دیکتاتور؟ بخشنده یا انحصارطلب؟ متواضع یا مغرور؟ خودخواه یا خیرخواه!؟ پ.ن.6. گل گلدون من... سیمین غانم / کیه کیه در میزنه...! (از پوران شاید) و شعر "دختر خوشبخت" تعجب نکنین اما از فروغ (کسی که عمرا شعراشو بخونم) پ.ن.7. عشق فقط زمانی ممکن است که آدم خودش باشد با همه ی نیرویش ... بارون درخت نشین - ایتالو کالوینو پ.ن.8. همه چی داره معکوس پیش میره... نگران باش رها!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۵۶
خانوم سین