~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

686

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ب.ظ

ایّام ز دیدار شمایند مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید...

 

+ شمس تبریزی
++ اینجا که کلا حال و هوای عید نیس. اما عیدتون مبارک...
+++ پیش به سوی پاریس.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

683- زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۲۹ ب.ظ

مهر در سجاده ام پنهان بماند بهتر است
کفر ما در سایه ی ایمان بماند بهتر است
عشق و رسوایی خطر دارد زلیخای عزیز
یوسفت در گوشه زندان بماند بهتر است
در دلم نفرین و بر لب آفرین دارم ولی 
ماجرا بین لب و دندان بماند بهتر است
بعد از این از عشق ما در کافه های انزوا
نقش مرموزی ته فنجان بماند بهتر است
بی سلامی آمدی پس بی خداحافظ برو 
عشق بی آغاز بی پایان بماند بهتر است

 

0+ تایل از فاضل نظری و شعر زیبا از احسان افشاری

1+ «بگو ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد» 
     پ.ن.1. آل عمران، آیه 94
     پ.ن.2. این ینی اصل مشترک بین تمام ادیان. خدای یکتا رو بپرستین و شرک نورزید.
     پ.ن.3. عکسی که گذاشتم منم، مثلا ایران به دنیا نیومدم. مثلا خونه م تو یه شهر کوچیک یه جای دیگه ی دنیا ست... مثلا همه چی همینقد رنگی و آرومه.

2+ نگران آینده نباش، چون خدا زودتر از تو آنجاست...

3+ از قبل اینکه بیایم، آهنگ "بهار بهار باز اومده دوباره " از مهستی رو میذاشتم میگفتم دم عید که بشه اینو ما همه ش گوش میدیم که "اما برای من دور ز خونه بهارا هم مث خزون میمونه..." و کلی میخندیدیم. اما الان حتی جرئت نمیکنم این آهنگو بذارم... 
     پ.ن.1. کی فک میکرد من مقاوم به دوری با آهنگ ماه و ماهی چند ساعت گریه کنم برای اینکه دلم واسه سعید تنگ شده...
      پ.ن.2. باز خدا خیر بده خانم گوگوش رو که یه چیزی خوند دل آدم نگیره...  عید عاشق
 
     پ.ن.3. عید دیدنی امسال ما این شکلیه...

4+ حالمان اصلا خوب نبود... فکر کردیم داریم میمیریم. چشمامو که میبستم انگار ته یک چاه بودم و مهدی رو صدا میزدم اما نمیشنید... قرآن رو برداشتم. گفتم فقط یه چیزی بیار که آرومم کنه. تفال زدم.
      پ.ن.1. دفعه ی اول این آیه اومد که ترجمه ی همینطوریش میشه :" که چون وقتی به سختی می افتند از خدا درخواست کمک میکنند و وقتی کشتی به سلامت به ساحل رسید فراموش میکنند و دوباره به هر کاری دلشون میخواد میپردازند"
      پ.ن.2. گفتم بدجنسیه الان تو این حال بخوای منت بذاری... دوباره تفال زدم. سوره ی نور اومد. همون دو تا آیه ی موسوم به آیه ی حجاب که چشمان خود را فروبندند...
     پ.ن.3. فک کنم خدا میخواد بگه اگه میخوای من به حرفت گوش کنم تو هم به جرفم گوش کن. اگه میگم حجاب داشته باش نپرس چرا. بگو چشم. تا تو هم هروقت کشتیت افتاد تو طوفان و گفتی کمک بگم چشم.
     پ.ن.4. تنها دلیلی که پیدا کردم برای حجاب این بود. که رابطه باید دو طرفه باشه. تو گوش بدی و اون هم گوش بده... 
     پ.ن.5. اما چشمای گرسنه، افکار پلید، نگاه کثیف، حرف زشت و تماس آلوده هیچ چیز و هیچ کس اذیتم نکرد. اصلا پیش نیومد. حتی یک چراغ، حتی یک نیش ترمز... حتی یک سر حرف باز کردن که ساعت چنده یا ور آر یو فرام!؟ و این فوق العاده بود. این امنیت فوق العاده بود.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۲۹
خانوم سین