549- چه شغل عجیبی! اول هفته تو رو میبینم و بقیه ی هفته به خاموش کردن خودم مشغولم

چه فرقی می کند من عاشق تو باشم یا تو عاشق من چه فرقی می کند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز می شود   0.      گروس عبدالملکیان 1+  کلا برای فهمیدن یک زبان بیگانه، مخاطب باید به اون زبان مسلط باشه. اما از وقتی تکرار جمله ی "چرا اینطوری نگاه میکنی؟!" یا "حس کردم یه طور خاصی نگاه میکنی" رو زیاد شنیدم فهمیدم برای اینکه بخوای با چشمات یه حس رو برسونی اصلا مهم نیست مخاطبت کی باشه و چقدر بلد باشه این کارو! مهم گوینده ست که بتونه این کارو بکنه. که خب خیلی وقتا دردسر سازه. چون چشما هیچوقت دروغ نمیگن. و امکان تظاهر به هرچیزی رو صفر میکنه! مثلا باید یه جایی بی تفاوت باشی اما چشمات برق میزنن. باید یه جاهایی خوشحال باشی اما چشمات مشخص میکنه که ناراحتی، یا ناامیدی، یا قانع نشدی، یا چپ چپ! یا هرچی! 2+ با توجه به پی نوشت قبلی بعضی چشما هم هستن که بدون اینکه حتی مخاطبش بفهمه یه پیامی رو میرسونن! مثل چشم همون پسر بچه تو پاکدشت! آبی شوم!!! حس خطر میداد .حس اینکه الان یه اتفاق بد میفته! یا بعضی نگاها که سنگینن! حتی اگه ازت خیلی دور باشن میفهمی که سمت توئن. یا بعضیا مثل اشعه ی ایکس میرن تو وجودت.  بعضی نگاها مهربونن. مثل چشمای سیما. آدمو جذب میکنه. بی اختیار آدم میخنده. 3+ جمله ی "خدایا این ترم بخیر بگذره از ترم بعد قول میدم بخونم" واسه این مرحله جواب نمیده! 4+ برای 4 روز بارون یکسره بارید و بارید. و بماند چه رعد و برق هایی بود و بماند که داشتیم به نوسترداموس فکر میکردیم و پایان دنیاش. ولی خب عواقب خوبی داشت. اینکه بیخیال "باشه از فردا شروع میکنم" ها، "بذار برای یه فرصت دیگه" ها، "حالا هنوز وقت هست" ها شدم. باید در لحظه زندگی کرد. همین الان هرکاری از دستت بر میاد انجام بدی. برای گذروندن فردا راه های زیادی هست. مهم اینه که همین لحظه، همین الان، بهترین کاریو که ممکنه انجام بدی... و من اینکارو انجام دادم. بهترین سه شنبه ای که تا امروز داشتم. 5+ حرکت. عین .صاد. 6+ خوبه یه سری تصمیما تو زندگی آدم باشه که آدم 6 ماه بعد، یک سال بعد، 10 سال بعد، و با هر دید و بینش و علم و آگاهی ای که بهش نگاه کنه خوشحال باشه که اون انتخاب رو داشته. ازین انتخابا که مطلقا درستن! تا آخر عمر آدم. خوبه حتی برای یک بار تجربه کنی این حسو. بعد به خودت اعتماد میکنی. و اینکه انتخابت بهت اعتماد به نفس میده زندگیتو ازین رو به اون رو میکنه.

548- ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی / هر کجا زلفی پریشان شد گمان کردم تویی . . .

۱+    تو دسر های دنت یا کاله ممکنه هیچ چیز نشاط آور شیمیایی وجود نداشته باشه اما مسلما و به طور قطع مصرفش باعث به وجود اومدن حس شادی میشه ... حالا میشه به حساب زعفرونش گذاشت یا به حساب شرایط مکان و زمان در اولین مورد مصرفش! و یکی از راه های جدید غلبه بر روزای شلوغی که داره میگذره. ۲+   دیدی یهو یه جایی یه دفتری پیدا میکنی که یه زمانی خیلی چیزا رو توش نوشته بودی و شروع میکنی به خوندنش و بعضی نوشته ها عجیب تورو میبره تو فکر... مثل نوشته ی یک 25 تیر که امروز به چشمم خورد. " آدم ها یکباره بد نمیشوند...دلم گرفت. وقتی دیدم دیگر با موهای بیرون روسری یا با لاک صورتی عذاب وجدان نمیگیرم. من همان آدمی هستم که به تازگی خدا را دیدم. حس میکنم سیاهی دلم را... با وجود تمام تلاش هایم برای خوب بودن... خوب ماندن..." ۳+  ماهگرد حلقه ها... (اسم یه اهنگ از رضا صادقی هم هست. اما اونقد تاریکه که توصیه نمیکنم گوش بدی!) ۴+     گاهی اوقات یکی از بهترین راه هایی که باعث میشه بفهمی چقدر تو یه مسئله مشکل داری و توجیه نشدی اینه که بخوای به یه نفر اون موضوع رو بقبولونی! بعد یهو علیرغم اینکه میدونی نسبت به اون موضوع تا حدی که فک میکردی مسلطی اما نمیتونی استدلال ها و دلیلاتو که برای خودت کاملن برای طرف مقابلت بیاری. ۵+ پاییز... فصل دلتنگی های بیشتر... ۶+  لاتزع  قلوبنا بعد اذ هدیتنا... لطفا!!     هر بار که چشمانت را میبندی و باز میکنی شک میکنم که مرگ و زندگی تنها دست خدا باشد   -میلاد تهرانی