520-
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۱، ۰۷:۵۸ ب.ظ
پ.ن.1. کرم ریختن یعنی دوستت بگه فلانی واسه دوست پسرش یه لباس خریده فلان هزار تومن. فقط به کسی نگو.بعد تو پسره رو ببینی تو دانشگاه بگی:"به به! چه لباس قشنگی! خانوم خوش سلیقه هم که هستن"... کرم ریختن یعنی تموم راه رو ول کنی دقیقا بیای لبه ی راه کنار صف مورچه ها راه بری، مماس مماس، بعد هم کلی سکندری بخوری که مبادا مورچه له شه!... کرم ریختن یعنی جواب استاتوس یکیو تو استاتوس یاهوت بدی و آخرش یه علامت "بیزی" بزنی و بگی "پی ام نده!"...
پ.ن.2. قرار گرفتن تو محیطی که بهش تعلق نداری... تو جمع کسایی که راحت از "کمونیست بودن" همسایه هاشون حرف میزنن... کسایی که با جرات میگن :"تو کلاردشت کسی نماز نمیخونه! مادر شوهر خواهرم اومده پرسیده قبله کدوم طرفه؟ خواهرم نمیدونسته!"... تو جمع دخترایی که شب ها خوابگاه نیستند، صورتشون نقاشی شده ست، حجاب رو مسخره میدونن، تابستون با صندل لا انگشتی (که ما واسه حموم هم استفاده ش نمیکنیم) میان تو خیابون، خونه های دانشجوییشون پاتوق پارتی ها و مهمونی های مختلطه، هم شوهر دارن و هم دوست پسر، مراسم عروسی جدا براشون عجیب و غیر معموله، نماز نمیخونن و سفره ی حضرت رقیه میگیرن، حجاب ندارن و به صدقه و زیارت اعتقاد دارن... سخته! سخته! سخته!!!
پ.ن.3. یه سری آدما کلا "مصرف گرا" ن. خدا هم براشون میاره ها! یعنی همه ش مصرف میکنن و خرج میکنن! خرجای بیخودی... خرجای زیاد زیاد... ولی بازم کم نمیارن!... اونوقت من چندصد جا لیست خریدای ضروریمو دارم. برنامه ریزی بودجه میکنم بازم سر ماه کم میارم... نمیدونم چه توانایی خاصی تو وجود این آدما هست که اینطور موفقشون میکنه.
پ.ن.4. درگیر کارای فارغ التحصیلی هستیم. بافت یک شالگردن جدید برای نرگس رو هم شروع کردیم.
پ.ن.5. اینروزها از بس اعتراف کردم که من "اسب" هستم، برام روتین شده!! اشاره به :"مخاطب خاصی که نفهمه مخاطب خاصه، مخاطب خاص نیس؛ اسبه"... و من ترجیح میدم اقرار کنم "اسب" هستم تا اینکه قبول کنم که مخاطب بودم!