~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
این شعر را همین حالا بخوان وگرنه بعدها باورت نمی شود هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم   همین حالا بخوان این شعر را که ساختار محکمی ندارد و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد    هربار گریه می کنم و پیراهن هیچ فصلی خیس تر از بهاری نخواهد بود که عاشقت شدم     "لیلا کردبچه"   پ.ن.1. تا حالا حس کردی "آه" یک نفر تموم زندگیتو گرفته؟ حتی اگه هم نگرفته باشه بازم تو هر مورد مشابه تردید و سردرگمی دقیقا یاد همون "آهی" که کشیده نشد و یا شاید هم شد میفتی و دلت میخواد زمان برگرده. هرچقدر عقب تر بهتر. که هنوز هیچ چیزی اتفاق نیفتاده و باز از اول شروع کنی... اما چیزی که ثابته اینه وقتی درست بهش فکر کنی میبین وقتی اتفاقا رو تک تک کنار هم میذاری هیچکدومشون نادرست نیستن. اما نتیجه شون یک اشتباه بزرگه! واسه همینه که حتی اگه زمان برگرده هیچی عوض نمیشه! پ.ن.2. اس ام اس زدن به گوشی ای که خاموشه و صاحب خط حتی تورو یادش نمیاد یک ذره شاید عجیب باشه، اما تصور اینکه بعد روشن کردن گوشیش اونا رو میخونه خیلی شیرینه.  و تصور لبخندش. و تصور صداش. و حتی تصور گوشیش و انگشتاش که جواب رو برات تایپ میکنه... پ.ن.3. یه سری چیزا هست که قبولشون داری اما تمام وجودت خلاف اونو میگه. اصلا نمیفهمی مقبولیتش کجا تو مغزت شروع میشه و کجا تموم میشه و رد کردنش از کجا شروع میشه باز. اصلا مرزشون شدیدا تو همه. چی میتونه کمک کنه تو تفکیکش؟ پ.ن.4. دانشگاه با 12 واحد انتهایی شدیدا علافی شده. مخصوصا که بهار و جمع کثیر دخترا و پسرا که تو محوطه میشینن و از طرح تفکیک جنسیتی ای که تو کلاسا اجرا شده  و خوشبختانه به محوطه نرسیده خوشحالن. و هوای وحشتناک شمال که شاید شب ها از همه قابل تحمل تر باشه که اونم تو خوابگاه با پنجره ی محدود هستی... ولی خب دلم اونقدر برای اینجا تنگ میشه که حاضر نیستم غر بزنم! پ.ن.5. دفترچه ی جدیدمو دوست دارم. همیشه همرامه. همه جا. هم لیست خرید توش مینویسم. هم قرار ها رو. هم کارایی که باید انجام بشه. هم جلسات. هم خاطرات. هم نقاشی و هم نکات ریز و ضروری که نباید یادم بره مثل شماره ها و حساب بانکی ها و کد پستی ها. و مخصوصا دغدغه هایی که همیشه سر کلاس عمومی تو ذهن ادم میاد. چقد احتیاج داشتم به همچین وسیله ای. پ.ن.6. خدا دل رو یه جوری ساخته که کلا تنگ میشه! اصلا default اینه که "باید تنگ شی"... حالا واسه هرچیزی. چه خوب، چه بد.  بعد از اون طرف میاد اختیار میده که وقتی دلت تنگ میشه دلتنگی رو انتخاب کنی یا برگشت رو. کلا همون جریان کلیپ صوتی معروف :"اگه فلان چیزو انتخاب کنی دو راه داری..." که نهایتا ختم میشه به ... ولی خب خدایی کارمون سخته ها. خدا خودش شاهد به همه چی هست. امیدوارم بی جواب نذاره تمام این درد و رنج و مشکلات و درگیری هایی که بهمون تحمیل شده. پ.ن.7. فک کن بچه ای. یه بچه ی 4 ساله. بعد میبرنت تو یه سوپر مارکت. تو میتونی هم پفک نمکی بخری هم بیسکوئیت مادر. دو تاشون رو هم خیلی خیلی دوست داری. اصلا از هیچکدوم هم نمیتونی بگذری. اگه به اندازه ی یک بچه ی 4 ساله عقل داشته باشی و دست بزرگترتو هم گرفته باشی مسلما بیسکوئیت مادر رو انتخاب میکنی چون هم دوستش داری، هم میدونی هیچ آسیبی بهت نمیرسونه، هم تقویتت میکنه... و نهایتا هم همینکارو میکنی. ولی بازم وقتی از  سوپر مارکت رد میشی، با اینکه مطمئنی بهترین رو دستت داری اما بازم نگاهت که به پفک نمکی میفته یه ذره نگات میره دنبالش! اما کافیه از اون سوپرمارکت بیای بیرون. همه چی تمومه!!!!! تویی و انتخاب اصلحت و تمام سلامتی که بهت میده!!  (مثال عجیبی بود و فقط حس و حال بچه ی 4 ساله رو تطابق بدین به خودتون. وگرنه قصد مقایسه ی مسائل با پفک و چیپس نیست!) پ.ن.8. یک جمله خوندم که به دلم نشست:" تو، آنجا، مارلبرو میکشی و من از بهمنی که پدرم دود کرد. " بسی معناهای عمیق که... پ.ن.9. درگیر سریال "خاطرات خون اشام" هستیم! و تلاش برای فهمیدن شخصیت عجیب Damon پ.ن.10. آهنگ بوی عید از گروه 7 ... حسودی شهرام صولتی ... پ.ن.11. تبریک به حراست دانشگاه برای نظارت عمیق و چشمگیری که دارن... واقعا باریکلا. عبور و مرور با شال هم ممنون اعلام شد. البته واسه اینجا که عملا "کویت" محسوب میشه یه ذره سختگیری ایرادی نداره اما به کسایی که گیر دارن دیگه! پ.ن.12. حساب پس انداز باز کردیم و گفتیم کمی پس انداز کنیم. گفتند کارتش تا 12 روز دیگه میرسه. از 120 تومن پولی که قرار بود بره تو اون حساب فعلا 30 تومن برام مونده. یعنی آدم اینقد بی جنبه؟!؟! J دیگه وقتی قیمت بازار میاد پایین حتی اگه لازم هم نداشته باشی میخری. از ترس گرونی روزهای آتی. پ.ن.13. مطالعه که غیر از "گریه های امپراطور" از فاضل نظری عملا هیچی... غیر نقاشی سایر فعالیت های مفید هم هیچی... درس هم که ابدا... تا ظهر خواب... نهار آماده سلف... شام آماده سلف... من موندم چرا با این همه تنبلی اضافه وزن نمیگیرم؟! پ.ن.14. خداجون. اوضاعمون این چند روز بسی خطیر بود و بس مشکل. مرسی که بودی هرچند با کمال شرمندگی ببخشید که غیر دیشب بقیه ی اوقات رو یک ذره دور بودم ازت. اما مطمئنا شنیدی دعا رو :" ختم به خیرش کن!"... و سپردم دست خودت. کاش همه چی بره همون سمتی که همه مون راضی باشیم. یه ذره "زور" ه که فقط تو راضی باشی و ما مجبور به اطاعت! J ببخشید رک میگما... البته بازم اشکال از دید ماست. اما در اوضاع فعلی حس اینه دیگه!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۱/۲۴
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی