[عنوان ندارد]
سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۸۸، ۱۲:۲۵ ب.ظ
ترم جدید رو عالی شروع کردم!
روز اول مانتو سبز آستین کوتاه... فاطی کماندو: آستیناش کوتاهه! نژوش
روز دوم مانتو نارنجی ... فاطی کماندو: نپوش... نگهبانی: ورودی هستی؟ تیژت استاندارد نیست...
ژیرمرد تو نگهبانی:"" این چه وضعیه؟ اسمشو بنویسین... یه بار دیگه از جلوم جاخالی بدی بییییییییییییق... دکمه تو ببند...""
حالا وضعیت من به ترتیب: ==> ==> ==>
اومدم خوابگاه و کلی گریه کردم! تا یه مدت سرم تیک عصبی داشت... کابوس میدیدم!
پ.ن.۱. به نگهبانی گفتم:من خیلی به پرونده م اهمیت میدم! حتما در نزدیک ترین فرصت مانتو مناسب میخرم اما خب... راستش وضعیت مالی خوبی ندارم!!!!! یه مدت طول میکشه! بنده خدا کلی هوامو داشت! به پیرمرده دروغ گفت که اسممو نوشته! دمش گرم!
پ.ن.۲. مانتو آبی ه که همقد نارنجی ست! سارافن هم که اصلا آستین نداره... مجبور شدم کلی ژول بی زبون بدم به مانتو جدید!
سر پل صراط یقه ی همشونو میگیرم...
پ.ن.۳. با استاد اخلاق دعوام شد... از راه اومده سوال حفظ قرآن میپرسه... معلوم بود از اون حوزوی هاست! رو حانی داریم تا آخوند! دکتر دیانی عشق من ه! روشن فکر! به هر حال اخلاق رو حذف خواهم کرد... بدجور دهن به دهنش شدم!
پ.ن.۳. الهی آن ده که آن به؟!