~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۸۷ ثبت شده است

[عنوان ندارد]

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۸۷، ۰۱:۱۰ ب.ظ
روزا هنوز هم قشنگند! و روز به روز سخت تر میشن! بودن کنار چند نفر که از 4 شنبه تا جمعه، صبح و شب رو تو دانگاه (اتاق مطالعه) بگذرونن واسه امتحان شنبه و تو فارغ و بیخیال با روزی 4 ساعت خوندن غیر متمرکز بتونی از خودت راضی باشی خیلی سخته! یا اینکه معتقد باشن دختر باید آرایش کنه چون دختره در حالی که تو داری تمایلتو سرکوب میکنی تا مبادا نگاه کسی بهت عوض بشه! حوصله ی شکایت ندارم چون تکرارشون طرز فکرو عوض میکنه!من همینم و همیشه همین میمونم! پ.ن.1. مصاحبه رو فرستادم واسه آقای کرام الدینی! پ.ن.2. امتحان ریاضی و شیمی خیلی خوب بود! پ.ن.3. زندگی خیلی خوشگله!‌ممنون خدا جون! (و ان یکاد الذین...)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۸۷ ، ۱۳:۱۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۸۷، ۰۲:۰۲ ب.ظ
یه مدته این افتاده تو دهنم: منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن وفاکنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری ست رنجیدن... زینب الان پشت دستگاه بغلی من نشسته! با هم میچتیم! تکنولوژی یه طرف، فرهنگ سازی یه طرف! حال الهه امروز اصلا خوب نبود!‌ اعصابا ریخته بهم! ولی من که در طریقتم کافریست رنجیدن، سرشار از شادی به زندگی ادامه میدم!‌ همیشه!   پ.ن.۱. حرفای بابا با من همان کرد که ساز و چنگ رودکی با امیر سامانی... برای تعطیلات برمیگردم نیشابور! پ.ن.۲. و ان یکاد الذین کفروا... باید روزی چند بار بخونیمش! چشم خوردیم ناجور! از درون و بیرون داریم میشکنیم!پ.ن.۳. آیس پک قهوه رو هم امتحان کردم! عالی بود!پ.ن.۴. هنوزم راضیم خدا جون! محشری! پ.ن.۵. شعر بالا هیچ مناسبتی نداره ولی دم حافظ گرم!    چی گفته! پ.ن.۶.مسئول بوفه ی دانشگاه، بابا و داداش ماهان بهرام خان (0111)هستن!‌کشف امروز بود دیگه!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۸۷ ، ۱۴:۰۲
خانوم سین