~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
"به حرمت دوستی که نمیدانم این که می نویسم راه سعادت است  که میروم یا راه شقاوت و حقا که نمیتوانم که ننویسم..."*   برای تعطیلات بین امتحانی برگشتم!  همه چی عالی گذشت! اشکای کلاس ادبیات سر درس "مرگ ناصری"، امتحانای آزمایشگاه، ته دست دینه بیمه، انتظار پشت درهای آزمایشگاه بافت جنین، بوفه، تحصن، سلف، آکواریوم، آیس پک،... قبلا گفته بودم تا حالا به هیچ جا (حتی خونه) وابستگی مکانی نداشتم! ولی دلم واسه دانشگاه تنگ میشه! **قبل سانسور خوشگل تر بود!** پ.ن.۱.خرید لباس به طور مستقل خرج رو دستم گذاشت! کی ۳۲۰۰۰ تومن میده واسه یه ژاکت؟؟ پ.ن.۲. کارا داره کم کم رو به راه میشه! حداقل از ۲ هفته ی پیش خیلی بهتره!پ.ن.۳. آقای افشار (استاد آزمایشگاه شیمی) به من گفت"چقدر شیطونی تو!" ولی کیست که باور کند؟؟؟ من و شیطونی؟ پ.ن.۴. دلم واسه وبلاگم تنگ شده بود! هزارتا خاطره ی خوب بود که میشد همشو نوشت ولی... پ.ن.۵. * عبدالله بن محمد میانه ای همدانی، عین القضات
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۰/۰۹
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی