~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
امروز کتابخونه رفتیم! برگشتم سر نقطه ی اول! هیچ تفریحی جایگزین نشد! اصلا پیدا نشد! چقدر کتاب؟ چقدر تلویزیون؟ خیابونم نمیشه رفت! همین مونده که ۳ روز پشت سر هم تو خیابون ببین تورو! اینترنت هم که... تو برف و بوران(!) بدون دستکش -و میشه گفت بدون چتر) رفتم کتابخونه! پایه ی بستنی هم بودم اگه ساجده میومد! حوصله ی کتاب نداشتم! رمانی رو که قبلا خونده بودم رو گرفتم واسه مطهره! بقیه ی ساعت ظهر هم که به فیلم هندی -پرستار اجباری(!؟)- گذشت! بعدازظهر هم زدم بیرون! هوا سرد نبود! سوز داشت! کتابو رسوندم به ام تی و برگشتم خونه عمه!    پ.ن.۱. چرا شعرای سهراب همش تو ذهنمه؟ پ.ن.۲. فردا روز قشنگی خواهد بود!پ.ن.۳. هیچ کس نیست! شادی کنکور داره! آزیتا درس داره! ساجده رو هم که نمیشه همیشه باهاش بود! پ.ن.۴. سابقه ی سر درد نداشتم! ازشروع ترم این جوری شده!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۱/۱۴
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی